به مناسبت سی و پنجمین سالگرد «شهادت»نامه «شهید اسماعیل سهیلی» منتشر شد؛
داود جان؛ من قبل از اینکه این نامه را برای شما بنویسم برای خانه یک نامه نوشتم و برای خیلی دلم برای تو تنگ شده است و خیلی دلم می خواهد یک بار دیگر تو را ببینم و در خانه دور هم بنشینیم و با بچه های دیگر صحبت مشغول بشویم.
دلتنگیهای شهید اسماعیل سهیلی در نامه اش

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید اسماعیل سهیلی/ هشتم اردیبهشت 1345، در محله صفاییه از توابع شهرستان ری به دنیا آمد. پدرش سلطانعلی و مادرش رقیه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. نجاری می کرد. عضو گروه جنگ های نامنظم شهید چمران بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهاردهم اردیبهشت 1362، با سمت تخریب چی در فکه به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و سوم مرداد 1374، پس از تفحص در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپرده شد.

نامه به یادگار مانده از کلام شهید را در ادامه می خوانید؛

بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد

به نام خداوند جان و خرد، و با سلام به امام زمان(عج) و نایب بر حقش امام خمینی بت شکن دوران. و با سلام بر تمامی رزمندگان اسلام علیه کفر و با سلام به امت شهید پرور کشور اسلامی ایران.

و به امید پیروزی هر چه سریعتر رزمندگان اسلام علیه کفر و با سلام به برادر عزیزم دارم. پس از تقدیم عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم و امیدوارم که همیشه خوش و خرم بوده باشید.

خوب داود جان من سلام تازه از تهران رسیدم و همیشه به یاد بو بودم و شما گفته بودی که شانزدهم نامه بنویس ولی من وقت نکردم و حال وقت هست و در چادر نشسته ام و همه بچه ها جمع هستند و در این موقع یعنی بیست و چهارم اسفند 1361 در اینجا باران خیلی زیادی می آید و در چادر نشسته ایم و من برای شما نامه می نویسم و خیلی ناراحت هستم.

که چرا زودتر نتوانستم برای شما نامه بنویسم، خب انشالله خودت مرا ببخشی و خوب داود جان اگر می خواهی از حال من با خبر بشوی بحمدالله من خیلی خوب هستم و اینجا به من و به بچه ها خیلی خوش می گذرد و به خواهرت و بقیه بچه ها حالشان خوب است.

داود جان؛ من قبل از اینکه این نامه را برای شما بنویسم برای خانه یک نامه نوشتم و برای خیلی دلم برای تو تنگ شده است و خیلی دلم می خواهد یک بار دیگر تو را ببینم و در خانه دور هم بنشینیم و با بچه های دیگر صحبت مشغول بشویم.

که امیدوارم در این چند روز حاصل شود. داود جان فکر من دیگر به بیانی نمی رسد، که باز هم برای تو بنویسم اگر کم نوشتم خودت مرا ببخش.

خوب داود جان برای من اگر نامه نوشتی از ده رفتن خودت بنویس، تهران چیکار کردی برای من بنویس و اینکه در خانه چه خبر بود برای من بنویس و خوب داود جان تمام بچه ها را سلام می رسانند؛ محصر، حجت، اکبر، عبدالله میبینی تمام بچه ها که نامشان را می نویسم.

خوب داود جان؛ دیگر عرضی ندارم و امیدوارم که سلامت به خانه باز گردی و امیدوارم که نماز بخوانی و همیشه به یاد خدا باشی که یاد خدا روح را آرامش می دهد.

انسان مومن هم در دین سربلند است و در پیشگاه خدا سرافزار است، که حضرت علی(ع) با آن مقام زیاد که داشت می گفت: خدایا من اشک را تا غلط نی آورم ولی دوری تو را چطور تا غلط بیاورم.

خوب داود جان من باز هم امیدوارم که نماز بخوانی و همیشه به یاد خدا باشی. خوب داود جان امیدوارم که برای رضای خدا کارهایت باشد.

خوب دیگر بد از این خود می دانی. دیگر عرضی ندارم/ خداحافظ

دلتنگیهای شهید اسماعیل سهیلی در نامه اش

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده