کتاب دَستِه چهارِ گُروهانِ یِک به قلم محمد قاسمی
نویسنده در این کتاب هفت داستان را به رشته تحریر درآورده است. داستان اول «دسته اول گروهان یک» داستان دوم «تسبیح علی رضا» داستان سوم «من را شستند!» داستان چهارم «تدارکات» داستان ششم «چراغ» داستان هفتم «چادر» را در ادامه می خوانیدو... می نویسد.
قسمتی از کتاب؛
لندکروز از جاده اندیمشک دهلران پیچید توی قسمت خاکی جاده. با تکان اول پریدم تو هوا. دو نفر راحت جلوی ماشین نشسته بودند، یکی شون داد زد؛
- التماس دعا برادر... اگه دلت شکست برای ما دعا کن!
به زحمت داد زدم:
فعلاً که فقط کمرم شکسته...
صدای خنده رانندههمراه باد به گوشم رسید و بعد از این، راننده پاش رو محکمتر روی گاز فشار داد. پرت شدم عقب ماشین و کم مونده بود پرت بشم بیرون. خودم رو به سختی پشت اتاقک ماشین رسوندم و وایستادم تا لاقل کف ماشین با اون تکون های شدید، این طرف و اون طرف پرت نشم. این طوری با اینکه باد نوی صورتم می خورد اما راحتر بودم...
و این کتاب به رده بندی 1394 5د5248الف 8357 PIR در کتابخانه موجود است.