
نوید شاهد قزوین:
خاطره ای از شهید ابراهیم سهیلی راد از زبان همرزمش
هشت عراقی هیکلی
حسین فریدی: در منطقهی عملیاتی و به همراه «ابراهیم» بودم.
باران میبارید
و ما هم راه زیادی را طی کرده و خستهی خسته شده بودیم.
به سنگری خالی
رسیدیم. گفتم: «برویم داخل این سنگر و کمی استراحت کنیم.»
چند دقیقهای استراحت نکرده بودیم، که صدایی شنیدیم.
دقت که کردیم، هشت
عراقی هیکلی را دیدیم که مجهز به وسایل نظامی، وارد سنگر شدند!
تعجب کرده و
کلی هم ترسیدیم.
از آن جایی که نه راه پس داشتیم و نه راه پیش، آماده شدیم که به اسارت
آنها درآییم؛ لذا وسایلمان را جمع کرده و آماده ایستادیم.
در حالی که
داشتیم از ترس میلرزیدیم، یک مرتبه بسیجی نوجوانی پشت سر آنها وارد سنگر
شد و به ما گفت: «جا بدهید تا اینها هم بنشینند ... دُرست است که اسیرند؛
اما نباید زیر باران بمانند.»
ما که هاج و واج مانده بودیم، چیزی برای گفتن نداشتیم و مات و مبهوت
ایستاده بودیم و نمیدانستیم چه کار کنیم.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.