وصيت نامه شهید عباس غلامی درسالروز ولادتش+دست خط شهید
سهشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۱۰
خونخوارهايي که اطفال بي پناه را زير توپهاي صدام کافر که به خاطر رضايت يک ديوانه که آمريکا از او راضي باشد به خواهران من و تو حتي کودکان پنج و شش ساله هم رحمي نمي کند و به آنان تجاوز مي کنند .
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید عباس غلامی/ بيست و هشتم آذر 1342 در شهرستان ری د يده به جهان گشود. پدرش یدالله، در شهرداری کارگری می کرد و مادرش طیبه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايی درس خواند. خياط بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. هجدهم آبان 1359 ، با سمت تک تيرانداز در سوسنگرد بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. مزار وی در بهشت زهرای شهرستان تهران قراردارد.
وصیت نامه شهید را در سالروز شهادتش می خوانید؛
چند روز قبل از رفتن به جبهه پيش يکي از دوستانش به نام محمد مهدي مي رود و وصيت خود را به او مي کند و به او مي گويد : محمد جان امروز خيلي خوشحال هستم دلم مي خواهد که تو هم در خوشحالی من شريک باشي من در تحقيقات محلي سپاه پاسداران قبول شده ام و تا چند روز ديگر براي نجات کشورم و اسلام عزيزم به جبهه مي روم تا انتقام بچه هاي بي گناه ، پيران و زنان بي پناه را از بعثيان خون خوار بگيرم.
خونخوارهايي که اطفال بي پناه را زير توپهاي صدام کافر که به خاطر رضايت يک ديوانه که آمريکا از او راضي باشد به خواهران من و تو حتي کودکان 6-5 ساله هم رحمي نمي کند و به آنان تجاوز مي کنند .
من دلم مي خواهد محمد جان تو هم بيايي و با هم برويم در آبادان و خونين شهر و يا در غرب کشور به دهان صدام و صداميان بکوبيم تا ببيند که اين کشور هنوز جوانانش زنده اند و تا خون در بدن دارند نمي گذارند تا چشمانشان مي بيند اين جنايتها بشود اگر ما نرويم امروز شهرهاي مرزي و فردا هم تهران را خواهند گرفت . پس بهتر است هر چه زودتر دست به دست يکديگر دهيم و مزدوران را بيرون کنيم .
اگر خدا خواست و سعادت آن را داشتيم که شهيد مي شويم و دشمن را نابود مي کنيم و زير بار ننگ نرفته ايم بخدا که مردن بهتر است از اين زنده ماندن . زير بار استعمارگران مي ميرم و اين ننگ را قبول نمي کنم اينها به خاطر شهوت راني به جنگ ايران و اسلام آمده اند تا اسلام را لکه دار کنند .
اگر خدا خواست و سعادت آن را داشتيم که شهيد مي شويم و دشمن را نابود مي کنيم و زير بار ننگ نرفته ايم بخدا که مردن بهتر است از اين زنده ماندن . زير بار استعمارگران مي ميرم و اين ننگ را قبول نمي کنم اينها به خاطر شهوت راني به جنگ ايران و اسلام آمده اند تا اسلام را لکه دار کنند .
اينها ديو صفتها که از اسلام بويي نبرده اند و با صدای توپها و بمبهاي پر صدا که چشمهای کودکان ما را گريان مي کنند . محمد جان ديروز که براي خداحافظي و زيارت به حرم شاه عبدالعظيم رفته بودم زني را ديدم که گريه مي کرد خيلي ناراحت شده بودم پيش او رفتم واز او پرسيدم و گفت که اي کاش که من هم يک پسرداشتم وبه جبهه مي فرستادم.
به اوگفتم مادرجان راستي که درست مثل مادرخودم بود مثل اينکه دوقلوي مادرم بود گفتم مادرجان من فردا به جبهه خواهم رفت برایم دعا کن .
اگرشهيد شدم که من را به جاي فرزند خودقرباني داده اي، زن به من نگاهي کرد وگفت خدا نگهدارت باشد. درهمان لحظه به مغزم خطوري کرد که من ديگربرنمي گردم ولي چون دلم نمي خواست چشمان مادرم را گريان ببينم اين بود که پيش شما بگويم که اگربازنگشتم به مادرم بگویي اگرنيامدم گريه وزاري نکنيد .چون راه من راه آقا امام حسين است مگرجواناني که به خون خفته اند.خون من ازآنها رنگين تر است .
بخدا اگر براي من اشک بريزد روح من ناراحت خواهدشد وبه بابام بگوبه خداقسم که حتي يک ثانيه اززحمات تورافراموش نمي کنم که باچه ذلتي من رابزرگ کرده اي اگرنيامدم ناراحت نباش که بهشت منزل آخرت ماست باباي عزيزمادرمهربان هرروز که اززندگي ما مي گذرد بارگناهان ما بيشترمي شودپس رفتن بهتر از ماندن است که مي گويند
در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است…ورنه هر گبری به پیری می شود پیغمبری
فقط پدر جان ، مادر جان ، برادرهاي عزيزم و خواهرهاي مهربانم و داماد گراميمان مرا ببخشيد اگر نادانستم خطايي کردم خدا نگهدار و بدرستيکه اگر من مردم خاطر شما را هرگز فراموش نخواهم کرد .
منبع: برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران
به اوگفتم مادرجان راستي که درست مثل مادرخودم بود مثل اينکه دوقلوي مادرم بود گفتم مادرجان من فردا به جبهه خواهم رفت برایم دعا کن .
اگرشهيد شدم که من را به جاي فرزند خودقرباني داده اي، زن به من نگاهي کرد وگفت خدا نگهدارت باشد. درهمان لحظه به مغزم خطوري کرد که من ديگربرنمي گردم ولي چون دلم نمي خواست چشمان مادرم را گريان ببينم اين بود که پيش شما بگويم که اگربازنگشتم به مادرم بگویي اگرنيامدم گريه وزاري نکنيد .چون راه من راه آقا امام حسين است مگرجواناني که به خون خفته اند.خون من ازآنها رنگين تر است .
بخدا اگر براي من اشک بريزد روح من ناراحت خواهدشد وبه بابام بگوبه خداقسم که حتي يک ثانيه اززحمات تورافراموش نمي کنم که باچه ذلتي من رابزرگ کرده اي اگرنيامدم ناراحت نباش که بهشت منزل آخرت ماست باباي عزيزمادرمهربان هرروز که اززندگي ما مي گذرد بارگناهان ما بيشترمي شودپس رفتن بهتر از ماندن است که مي گويند
در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است…ورنه هر گبری به پیری می شود پیغمبری
فقط پدر جان ، مادر جان ، برادرهاي عزيزم و خواهرهاي مهربانم و داماد گراميمان مرا ببخشيد اگر نادانستم خطايي کردم خدا نگهدار و بدرستيکه اگر من مردم خاطر شما را هرگز فراموش نخواهم کرد .
منبع: برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۱
انتشار یافته: ۱
و ممنونم که وصیت نامه شهید عباس غلامی را گذاشتید