سالروز ولادت/دست نوشته شهید/خاطره شهید
سوار ماشین شدم، مثل همیشه حمد و سوره و شهادتین را خواندم و بعد آیه الکرسی را خواندم خیلی خوشحال بودم، به اهواز رسیدیم، ساعت 7 صبح گذشته بود، از ماشین پیاده شدم سو ار ماشین دیگری شدم و تا سه راهی سوسنگرد خرمشهر رفتم، بعد سوار ماشین صلواتی شدم و...

دست نوشته شهید در آخرین اعزام به جبهه

به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران:شهید سيدقاسم ذبيحي فر بيست و ششم آذر 1347 ، در شهرستان ري د يده به جهان گشود. تا سوم متوسطه درس خواند. معلم بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. هفدهم خرداد 1366 ، در بانه توسط گروههای ضدانقلاب بر اثر انفجار مين و اصابت تر کش آن به شهادت رسید. مزار وي در بهشت زهراي شهرستان تهران واقع است.

دست نوشته شهید در آخرین اعزام به جبهه

سوار ماشین شدم، مثل همیشه حمد و سوره و شهادتین را خواندم و بعد آیه الکرسی را خواندم خیلی خوشحال بودم، به اهواز رسیدیم، ساعت 7 صبح گذشته بود، از ماشین پیاده شدم سو ار ماشین دیگری شدم و تا سه راهی سوسنگرد خرمشهر رفتم، بعد سوار ماشین صلواتی شدم و به طرف مقرمان حرکت کردم که یکدفعه نگاهم به افق افتاد، جاده خلوت بود و دشت صاف اجازه دید وسیع می داد. به افق نگریستم، گوئی ظلمتی را طی کرده و به نوری رسیدم، افق روشن روشن بود، آن دور دور ها افق اعلاء را دیدم آنجا نور بود، با خود گفتم مگر افق انتهایی دارد؟ چرا این دفعه افق را با انتها می بینم؟ آخر جاده سرخی مزمنی داشت روشن می شد، قلبم به وجد آمد، فکرم روشن شد. حرفها مستقیما" از قلبم به فکرم خطور می کرد، عجیب ولی باور کردنی بود برایم، چه اینکه این دفعه دیگر فکری به آینده نمی کردم، این بار سوزی داشتم که هر لحظه قلبم را می سوزاند، احساس آرامش عظیم و اطمینان زیاد تمام قلبم بلکه تمام وجودم را فرا گرفته بود، چه اینکه سرخی انتهای جاده را به خونم و دیدن انتهای افق را وصل به رب تعبیر می کردم، وقت را وقت وصل می دانم، هر چند که هر لحظه وقت وصل است فقط انسانی باید از همه چیز ببرد از ریز و درشت و از کوچک تا بزرگ  هم را باید کنار بگذارد، این بار در سوزهایی که او عطا میکند لقاء مشهود است.
تاریخ 5/3/1365
منبع: برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده