محمدرضا همیشه می گفت دعا کنید شهید شوم
سهشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۱۳
باید بهترین الگوها را به جوانها معرفی کنیم تا سرمشقشان قرار گیرند ... فقط از طریق اشاعه صحیح فرهنگ اسلامی و رجوع به تاریخ مردان بزرگ اسلام می شود این الگوها را گیر آورد . "
وقتی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد ، محمد رضا هم تصمیم گرفت دوشادوش بقیه رزمندگان علیه تمام آنهایی که می خواستند تیره روزی جمهوری اسلامی را ببینند به جنگ بروند ...
![محمدرضا همیشه می گفت دعا کنید شهید شوم محمدرضا همیشه می گفت دعا کنید شهید شوم](/files/fa/news/1396/8/29/156642_179.jpg)
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران : محمدرضا مرادی عباس قلعه/ يكم تير 1345 ، در شهرستان درگز به دنيا آمد. پدرش محمد، کارگری می کرد و مادرش مریم نام داشت. دانش آموز دوم متوسطه بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و نهم آبان 1362 ، در پنجو ين عراق به شهادت رسيد. پيكر وی مدتها در منطقه بر جای ماند و بیست و هشتم مهر 1372 ، پس از تفحص در گلزار شهدای روستای ده امام تابعه شهرستان پا كدشت به خاک سپرده شد
خاطره ای از زبان حلیمه مرادی خواهر شهید
مادرم بی تاب بود . مدتها می گذشت و خبری از محمدرضا نداشتیم . مادر هر جا را که نشانه ای از برادرم بود می گشت تا شاید خبری از او بدست آورد . گویی :
از هر چه می گذشت .
دنبال رد گمشده ای می گشت .
دنبال جای پای پرستویی بر خاک .
دنبال مویه های قناری در برف ....
تا اینکه یک روز برحسب اتفاق ، کنار مسجد چشمش به یکی از همرزمان و دوستان محمد رضا افتاد . مادرم جلو رفت و سلام علیک کرد وپرسید : " به مرخصی آمده ای مادر ؟ "
جوان سرش را به علامت تائید تکان داد . مادرم گفت :
- پس چرا محمد رضا را با خودت نیاورده ای ؟ او تنهایی در جبهه چه می کند ؟
جوان گفت :
" مادر محمدرضا جبهه را ول نمی کند . درست است که نوجوان است اما چشم و چراغ لشکر ماست . به همه ما روحیه می دهد . او به عشق سیدالشهداء و رسیدن به درجه شهادت یک لحظه هم حاضر نیست جبهه را ترک کند ."
مادرم متعجب به خانه آمد و ماجرا را برایمان تعریف کرد . آنها اغراق نمی کردند . عین حقیقت را می گفتند .
![محمدرضا همیشه می گفت دعا کنید شهید شوم محمدرضا همیشه می گفت دعا کنید شهید شوم](/files/fa/news/1396/8/29/156643_529.jpg)
محمد رضا برای پدر و مادرمان احترام زیادی قائل بود ، مخصوصا مادر را خیلی دوست داشت . همیشه به مادر می گفت :
"مادرجان بگذارید یک بار هم که شده خاک زیر پای شما را ببوسم چون بهشت زیر پای مادرانی مثل شماست"
برادرم ، در سال 1345 در منطقه درگز به دنیا آمد در خانواده ای مقید و مومن. همزمان با پیروزی انقلاب در تشکل ها و حرکت های اسلامی – انقلابی شرکت کرد . او همیشه می گفت باید دستورات حضرت امام (ره) را سرلوحه کارهایمان قرار دهیم . او با برقراری برنامه های آموزشی و برپایی سخنرانی در بخش ها و روستاها به ترویج فرهنگ غنی اسلامی می پرداخت . او حتی این برنامه ها را از طریق ویدئو سخنرانی برگزار می کرد . در نماز جمعه و جماعت همیشه حاضر بود و همیشه نماز شب را به دیگران توصیه می کرد و می گفت که مبادا از لذت خواندن نماز شب بی بهره بمانید . یادم هست یک بار می گفت :
" باید بهترین الگوها را به جوانها معرفی کنیم تا سرمشقشان قرار گیرند ... فقط از طریق اشاعه صحیح فرهنگ اسلامی و رجوع به تاریخ مردان بزرگ اسلام می شود این الگوها را گیر آورد . "
"مادرجان بگذارید یک بار هم که شده خاک زیر پای شما را ببوسم چون بهشت زیر پای مادرانی مثل شماست"
برادرم ، در سال 1345 در منطقه درگز به دنیا آمد در خانواده ای مقید و مومن. همزمان با پیروزی انقلاب در تشکل ها و حرکت های اسلامی – انقلابی شرکت کرد . او همیشه می گفت باید دستورات حضرت امام (ره) را سرلوحه کارهایمان قرار دهیم . او با برقراری برنامه های آموزشی و برپایی سخنرانی در بخش ها و روستاها به ترویج فرهنگ غنی اسلامی می پرداخت . او حتی این برنامه ها را از طریق ویدئو سخنرانی برگزار می کرد . در نماز جمعه و جماعت همیشه حاضر بود و همیشه نماز شب را به دیگران توصیه می کرد و می گفت که مبادا از لذت خواندن نماز شب بی بهره بمانید . یادم هست یک بار می گفت :
" باید بهترین الگوها را به جوانها معرفی کنیم تا سرمشقشان قرار گیرند ... فقط از طریق اشاعه صحیح فرهنگ اسلامی و رجوع به تاریخ مردان بزرگ اسلام می شود این الگوها را گیر آورد . "
![محمدرضا همیشه می گفت دعا کنید شهید شوم محمدرضا همیشه می گفت دعا کنید شهید شوم](/files/fa/news/1396/8/29/156645_811.jpg)
وقتی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد ، محمد رضا هم تصمیم گرفت دوشادوش بقیه رزمندگان علیه تمام آنهایی که می خواستند تیره روزی جمهوری اسلامی را ببینند به جنگ برود . او در 25 آبان ماه سال 1362، از طرف بسیج عازم جبهه شد . قبل از عزیمت موقع خداحافظی به پدرم گفت :
"پدر جان دعا کنید تا شهید شوم ... همیشه دعا کنید "
برادرم در تاریخ بيست و نهم آبان 1362مفقود شد . گویی در خاک عراق ، در حین بوئیدن تربت حسین (ع) ناپدید شده بود . هیچ کس از سرنوشت او اطلاعی نداشت . از آن روزها سالهای زیادی گذشته است . ده سال بعد، پیکر محمد رضا پیدا شد . برادرم در جبهه آرپیچی زن و بی سیم چی بود .
مادرم که محمد رضا این همه به او علاقمند بود در سال 1372 دست از انتظار کشید و از آن پس مثل همه ما برای تجدید دیدار و گفتگو با پسر هفده ساله شهیدش ، به گلزار شهدای ده امام پاکدشت می آید .
منبع: برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران
"پدر جان دعا کنید تا شهید شوم ... همیشه دعا کنید "
برادرم در تاریخ بيست و نهم آبان 1362مفقود شد . گویی در خاک عراق ، در حین بوئیدن تربت حسین (ع) ناپدید شده بود . هیچ کس از سرنوشت او اطلاعی نداشت . از آن روزها سالهای زیادی گذشته است . ده سال بعد، پیکر محمد رضا پیدا شد . برادرم در جبهه آرپیچی زن و بی سیم چی بود .
مادرم که محمد رضا این همه به او علاقمند بود در سال 1372 دست از انتظار کشید و از آن پس مثل همه ما برای تجدید دیدار و گفتگو با پسر هفده ساله شهیدش ، به گلزار شهدای ده امام پاکدشت می آید .
منبع: برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران
نظر شما