گفتگو با بانوی کرمانشاهی حامی پشت جبهه در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "مریم شریفی" از بانوان حامی پشت جبهه، در بخشی از خاطرات خود می گوید: «هجوم هواپیماها زمین و آسمان را به هم می دوخت لحظه های غم انگیز زیادی در خاطرم ماندگار شده که هرگز آنها را فراموش نمی کنم.»

لحظه های غم انگیز جنگ تحمیلی را هرگز فراموش نمی‌کنم

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ تاریخ گواه جاودانه رشادت زنانی است که در استان مرزی کرمانشاه در کنار دیگر رزمندگان سال‌های جنگ و دفاع، حماسه جاودان خلق کردند و بی امان به دفاع پرداختند.
ردپای زنان رزمنده کرمانشاه از پشتیبانی، پخت غذا و تهیه و دوخت لباس رزمندگان، درمان و امداد و شست و شوی لباس آنان تا حضور در میدان نبرد، بسیار پررنگ است و داستان شفاهی این اسوه های صبر و مقاومت در تاریخ پایداری ثبت شده است.

در همین راستا و به مناسبت هفته دفاع مقدس "مریم شریفی" از بانوان حامی پشت جبهه، در رابطه با خاطرات خود از روزهای جنگ می گوید که در ادامه تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد:

وی گفت: در زمان جنگ تحمیلی با مادر "شهید ابوالحسن یاری" در زمینه ی تهیه و تدارک وسایل مورد نیاز رزمندگان فعالیت می کردیم. مقداری وسایل خوراکی از قبیل پسته، بادام، خرما، فندق و ... و مقداری لباس برای رزمندگان تهیه کرده بودیم و داشتیم به خانه بازمی‌گشتیم تا با بقیه ی خواهران وسایل را بسته بندی کرده و توسط برادران سپاه پاسداران به جبهه بفرستیم. در خیابان به خانمی برخورد کردیم که برای رزمندگان دعا می کرد و ابراز ناراحتی فراوان از این که چرا نمی تواند به جبهه برود با او مشغول صحبت بودیم که وضعیت قرمز اعلام شد و هجوم هواپیماها زمین و آسمان را به هم دوخت ما هم به جان پناه رفته و پناه گرفتیم.

وی ادامه داد: پس از اتمام بمباران و فروکش کردن گرد و غبار و دود حاصل از بمباران از پناهگاه خارج و متوجه شدیم پیکر شهیدی جلوی همان زن افتاده است زن به پیکر خون آلود مرد نگاه می کرد و با خودش می گفت نه، این عباس نیست! و دوباره به شهید نگاه کرد و گفت یعنی این برادر من است! بلند شد، چند قدمی دور شد و دوباره برگشت و گفت: شاید عباس باشد.

شریفی در ادامه افزود: این صحنه بسیار غم انگیز و تأثیر گذار بود. به این دلیل که باردار بودم مرا از منطقه دور کردند. مدتی از این حادثه گذشت؛ اما من هرگز آن لحظه را فراموش نکردم. به هر حال بچه ی من در سوم خرداد به دنیا آمد.

بانوی حامی پشت جبهه در جنگ تحمیلی اظهار داشت: کودکم آرام آرام بزرگ شد اما احساس می کردم نمی تواند حرف بزند. پزشکان معتقد بودند که در اثر آن حادثه فرزندم با این مشکل مواجه شده است. من نگران بودم و همه ی خواهران در مراسم و برنامه های مذهبی برای شفای او دعا می کردند. سوم خرداد بود، مثل بسیاری از روزهای دیگر با جمعی از خواهران مشغول فعالیت بودیم. رادیو روشن بود، یکی از خواهران پیش من نشست و گفت دیشب خواب دیدم که آش نذری درست کردی و می گفتی که این نذر امام زمان ( عج ) که دخترم رو شفا داده او مشغول تعریف خواب دیشبش بود که رادیو مارش پیروزی را قطع کرد و خبر آزاد سازی خرمشهر را اعلام کرد. همه غرق شادی بودیم و اشک شوق می ریختیم که دخترم به هوا پرید و دست و پا شکسته نام خرمشهر را می برد. خواهران حاضر متوجه شدند که او توانسته کلماتی را تلفظ نماید شادی ما مضاعف شد.

وی در پایان گفت: برای لحظه ای، سکوت همه جا را فرا گرفت و بعد صدای صلوات و تکبیر فضا را عطرآگین کرد، پس از آن دخترم کم کم شروع به حرف زدن کرد و این معجزه ی حضرت ولی عصر (عج) و اجر زحمات و حاصل دعای خواهران مؤمن بود.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده