پنجشنبه, ۱۹ تير ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۵۹
نوید شاهد - پسر عموی شهید "حبیب‌الله ترابی" نقل می‌کند: «وقتی جنازه شهید به شهر برگشت، قابل شناسایی نبود. شهید همیشه یک دستمال ابریشمی به همراه داشت. وقتی همشیره‌اش دستمال را دید، ایشان را شناسایی کرد و آن لحظه‌بود که خواهر، برادر خود را در آغوش گرفت و گفت: «این برادر من است.» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
پیکر شهیدی که قابل شناسایی نبود؛ خواهر، زینب‌گونه پیکر برادر را شناخت

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید حبیب‌الله ترابی شانزدهم تیر ۱۳۱۲ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش فضل‌الله و مادرش معصومه نام داشت. در حد دوره ابتدایی درس خواند. بنا بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر و سه دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوم فروردین ۱۳۶۱ با سمت تک‏تیرانداز در شوش بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای فردوس‌‏رضای زادگاهش قرار دارد.


خواهر، زینب‌گونه پیکر برادر را شناخت

یک روز وقتی به مرخصی آمده‌بود به منزل ایشان رفتم، دیدم پسر کوچکش روح‌الله را روی دامنش نشانده و با حالتی خاص نوازشش می‌کند. گفتم: «باز شما می‌خوای برگردی جبهه بچه‌ها رو تنها بذاری؟»

با ناراحتی نگاهم کرد و گفت: «یعنی شما می‌گی من نرم جبهه؟ من به کسی کار ندارم. وقتی وظیفه است باید برم.»

این پاسخ تنها از حاج حبیب‌الله برمی‌آمد. آن روز، روز آخری بود که ما ایشان را دیدیم. بعد از مدتی خبر شهادتش را برایمان آوردند. وقتی جنازه به شهر برگشت، قابل شناسایی نبود. شهید همیشه یک دستمال ابریشمی به همراه داشت. وقتی همشیره‌اش دستمال را دید، ایشان را شناسایی کرد و آن لحظه‌بود که خواهر، برادر خود را در آغوش گرفت و گفت: «این برادر من است.»

همان لحظه به یاد ذکر مصیبت‌هایی که برای حضرت زینب (س) می‌خواند افتادم، که چگونه بدن بدون سر را از روی لباس کهنه حضرت شناسایی کرد. اشک در دیدگانم جمع شد. دانستم ذكرهای مکرر و عشق او به امام حسین(ع) این تشابه را در شهادتش ایجاد کرده است.

(به نقل از پسر عموی شهید،حاج شیخ محمد ترابی)


گدای در خانه شمایم

زمانی که آقای آهنگران و کویتی‌پور به دامغان آمده‌بودند ما را هم برای ناهار دعوت کردند. سردار آسودی، ما را معرفی کرد که من پسر عموی شهید حاج حبیب‌الله هستم. آقای آهنگران گفت: «ما با شهید حاج حبیب‌الله ترابی بیشتر شهرهای ایران را رفتیم. شهید سخنرانی می‌کرد و من بعد از سخنرانی روضه می‌خواندم.»

ایشان ادامه داد: «ما به دیدن امام (ره) رفته‌بودیم. وقتی شهید حبیب‌الله دست امام (ره) را گرفت تا ببوسد، دیدم دست امام (ره) را رها نمی‌کند. در همین حالت به امام (ره) گفت: «من گدای در خانه شما هستم.»

امام در جواب به شهید گفت: «همه ما گدای در خانه خداییم.»

(به نقل از پسر عموی شهید، حاج حسن ترابی)


خریدار ما خداست

من شش ساله‌بودم که پدرم از دنیا رفت و برادرم سرپرستی مرا به عهده‌گرفت. زمانی که جنگ شروع شد آخرین فرزند حبیب‌الله به دنیا آمد. وقتی می‌خواست به جبهه برود گفتم: «نرو بچه‌ات تازه به دنیا اومده. همسرت گناه داره.»

گفت: «این چه حرفیه می‌زنی؟ وقتی این جنس آشغال رو می‌خوان با قیمت خوب بخرن، چرا نرم؟ خریدار ما خداست!»

(به نقل از خواهر شهید)



منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان / نشر فاتحان-قائمی



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده