شهید "محمد سلیمی" در خصوص شهادت همرزمش چنین می نویسد: «در شهادت بهترین عزیزان این گونه اشکی نریخته بودیم که اینک سنگ فرش بیابان را با اشک دیدگانمان تر کردیم و همه اینها نشانه اعتقاد و اعتماد و پیوند دو دوست و دو برادر به یکدیگر احساس می‌کنم.»
شهیدی که از

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، شهید «محمد سلیمی»، بیست و هفتم آبان ماه 1342 در شهرستان ری دیده به جهان گشود. وی از طریق سپاه به جبهه اعزام شد. این شهید گرانقدر در بیست و دوم بهمن ماه 1364 در اروند رود به فیض شهادت نایل آمد. مزار پاکش در بهشت زهرای تهران واقع است.

متن نامه شهید

«کل نفس ذائقه الموت»

شب از نیمه گذشته بود مرا بیدار کردند چه کسی میتواند باشد خدایا؛ در این نیمه شب چشمانم را باز کردم او را شناختم خیلی صمیمی و با صفا بود عاشق حقیقی جبهه بود عاشق شهادت بود او همرزم و دوست صمیمی و از همه مهمتر برادر مهدی بود.

شب گذشته که جریان را در بین دعای کمیل برایش گفتم یکباره چون چوب خشکی بر روی زمین افتاد و ناله کرد فریاد کرد و دیگر نفهمیدم چه کرد. از حال رفته بودم و هیچ نمی فهمیدم گفت: بلند شو "محمد" امشب شب خوابیدن نیست از جا بلند شدم و وضو گرفتم خود را میهمان بیابان‌های دوکوهه کردیم حرکت کردیم و با جمعی که از عاشقان تن گهنکار خود را به ودای بلا دادیم درد و دل کردیم از گذشته‌ها و از مهدی عزیز از حماسه آفرینی‌هایش از مظلومیتش و از رفتنش دعای کمیل به یاد همه شهدا و همه آنهایی که در بین ما بودند و رفتند خواندیم.

اذان صبح از حسینیه به گوش می‌رسید و انسانهایی را به خود طلب می کرد که با پروردگارشان راز و نیاز کنند. چشمانمان دیگر از سوئی نداشت از فرط گریه هایی که برای مهدی کردیم در شهادت بهترین عزیزان این گونه اشکی نریخته بودیم که اینک سنگ فرش بیابان را با اشک دیدگانمان تر کردیم و همه اینها نشانه اعتقاد و اعتماد و پیوند دو دوست و دو برادر به یکدیگر احساس می‌کنم که دیگر دوستی به خوبی مهدی نخواهیم داشت و صد افسوس که خیلی زود از کنارم رفتی اما "مهدی" جان من تو را در زندگی احساس و درک کردم بر خلاف همگان که فقط بر مرگ تو اشک ریختند من در زندگی به خاطر دوستی خودمان برایت اشک ریخته بودم و به خاطر همین است که مرگ تو بر دوش من بیشتر سنگینی می کند.

وقتی این کلمات را می نویسم نمی دانم که در طی که طی کردن این مسیر طولانی تا تهران بر من و دوستان چه خواهد گذشت، نمی‌دانم آیا با دیدن حجله ماتمی که بر سر کوچه گذشته اند می توانم دوباره قدم بردارم حرکت کنم. نمی‌دانم با دیدن دوستانی که در عزایت زانوی غم در بغل گرفته اند می‌توانم کلمه ای در وصف اخلاق نیکویت بگویم یا نه و نمی دانم که بر سر مزارت بر من چه خواهد گذشت آیا تا آنجا زنده خواهم بود.

وقتی به سختی رفتن تو فکر می کنم احساس می کنم که دیگه زنده نیستم و به حقیقت تو همراه خودت مرا نخیر بردی دیگر منی وجود ندارد هرچه هست تو هستی آنچه که نیست و آنچه که سوخته و از بین رفته من هستم و هر چند که بعد از تو به اجبار خنده تلخی بر لبان من نقش ببندد و هر چند که با دوستان دیگری آشنا شوم و هر چند که در جمعی تو را فراموش کنم نه اشتباه کردم در جمعی خودم را فراموش کنم که تو هرگز فراموش شدنی نیستی. من با تو مُردم مهدی جان و اگر زندگی می کنم در قلبم پر درد من تویی که نفس می کشی و تو هستی که به من خوب ماندن را بخشیدی.

دوکوهه/ بیست و ششم مرداد سال 1364/ محمد


منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده