در وصیت نامه شهید «رضا رسولی» آمده است؛
پيامي به دوستانم دارم زيرا عده ای از دوستانم جوان هستند و وقت عروسيشان نزديک است عروسيشان مبارک باد ولی از آنها می خواهم که کارت عروسی به در خانه ما ندهند چون مادرم بهانه فرزند ميگيرد.
کارت عروسی
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، شهید رضا رسولی، یکم مهر 1348، در روستای پیرسواران از توابع شهرستان ملایر چشم به جهان گشود. پدرش قاسم، کارگر قهوه خانه بود و مادرش کبرا نام داشت.

ایشان تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر در دهم مرداد ماه 1367، با سمت فرمانده دسته در بمباران هوایی شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. پیکر او را در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند.

لازم به ذکر است برادر دیگر رضا که رسول نام داشت نیز  به درجه رفیع شهادت نائل شده است.

متن وصيت نامه شهید؛

بسم الله الرحمن الرحيم

با سلام و درود برخاتم پيامبران حضرت محمد (ص) و با سلام و درود بر آخرين اختر تابناک آسمان ولايت و امامت حضرت ولي عصر (عج) و با سلام و درود بر نائب بر حقش خميني بت شکن و با درود به شهيدان راه خدا و با درود و سلام به مقدم مبارک خانواده هاي محترم شهدا.

در دلم غوغایی از عشق به وصال به پاست...

هم اکنون که قلم در دست گرفته و وصيت مي نويسم خدا مي داند که در قلبم و قلبها چه مي گذرد. عشق سر تا پاي وجودم را گرفته و به سوي خود مي کشد. آري عشق پاکي که انسان از تمام هستي خود گذشته و آن را فدا مي کند و پاي به وادي عشق مي نهد عشق به الله عشق به ثار الله عشق به امام و رهبر.

هرکس که عاشق من شد من هم عاشق او مي شوم

عشق چنان سر تا پاي وجودم را فراگرفته که ديگر نمي خواهم در اين دنياي پرتلاطم زنده بمانم زيرا اين دنيا فاني و زودگذر است. خداوندا از تو مي خواهم که در اين لحظات بحراني و در اين مقطع حساس از انقلاب عظيم اسلامي شهادت در راه خود را نصيب اين بنده حقير بنمائي زيرا خودت گفتي هرکس که عاشق من شد من هم عاشق او مي شوم.

نمیتوانم پرپر شدن دوستانم را ببینم و بی تفاوت باشم

خدايا مي دانم که شهادت در راه تو لياقت مي خواهد و من آن را ندارم اما اميدوارم که مرا لايق شهادت کني و اين فيض عظيم را شامل حالم بنمائي. خدايا ديگر نمي خواهم در اين دنيا زنده بمانم نه بخاطر اينکه از زندگي خسته شده ام بلکه نمي توانم تحمل کنم که بهترين دوستانم و بهترين عزيزانم بسان گل پرپر شده و اينجانب در قبال اين همه ايثارگري بي تفاوت بمانم. پس به اين ترتيب مرا به سوي خودت ببر.

چرا عده ای به خون شهدا بی تفاوت هستند؟...

خدايا نمي دانم که چرا عده اي از افراد جامعه در قبال خون شهدا بي تفاوت و بي مسئوليت هستند چرا نمي خواهيد اين مفهوم را درک کنيد که شهداء براي چه رفته اند و هدفشان چه بوده و در چه راهي رفته اند.

پيامي براي آنان که در خانه ها نشسته اند و کاري به جنگ و مملکت ندارند و در جنگ و دفاع مقدس شرکت نمي کنند و جوانهايشان را به جبهه نمي فرستند دارم چرا در خانه ها مي نشينيد و باحرفهاي منافقانه خود ايثار و فداکاري عزيزانمان را به هدر مي دهيد؟ چرا اينقدر درک و فهم و شعور نداريد که اين مطلب را بفهميد که اگر اين عزيزان به جبهه نمي رفتند و جان خويش را فدا نمي کردند آيا شما مي توانستيد زندگي کنيد؟

شهدای برای چه می جنگنند!

اگر اينها نمي رفتند ميدانيد چه بلائي سر اين مملکت مي آوردند؟ آن وقت دشمنان کينه توز را ميديد همان بلاهائي را که بر سر اهالي مناطق جنگي خصوصا برسر زنان و دختران سوسنگرد و هويزه آورند اين بلاها را بر سر امت کشورمان مياورند. پس کمی فکر کنيد و با موضع گيری های منافقانه و شيطانی خود ايثارگری اين عزيزان را بی نتيجه نگذاريد.

پيامی به ملت ايران

پيام من به ملت ايران اين است که شما ملت شهيد پرور ايران مقاوم و صبور باشيد که پيروزي با صابران است و گوش جان به فرمايشات اين پير جماران بسپارسد و او را تنها نگذاريد و تمام صحبتها و فرمانها و سفارشاتش را آويزه گوش قرار دهيد.

پيامی به خواهرانم

پيامي به خواهران دينيم دارم شما خواهران در پشت جبهه همواره بازوي قدرتمند رزمندگان هستيد اميدوارم که زينب وار فعاليت خويش را در پشت جبهه ادامه دهيد و از همه مهمتر اينکه حجابتان را حفظ کنيد که سلاح شما خواهران حجابتان است و حفظ حجاب شما کوبنده تر از خون ما مي باشد.

پيامی به برادران بسيجی

پيامي به برادران بسيجي دارم شما بسيجيان بازوي قدرتمند اين انقلاب و امام هستيد پس فعاليت خود را در پشت جبهه زياد کنيد و در دعاهاي کميل و نمازهاي جمعه و جماعت شرکت کنيد و تا آنجا که مي توانيد به جبهه برويد و نگذاريد که سنگر عزيزانتان خالي بماند.

پيامی به پدر و مادر و برادر

پيامي به پدر و مادرم و برادرم دارم: مادرجان هر وقت که مي خواستم درباره مقام تو بنويسم دستم توان نوشتن نداشت چون نتوانستم زحماتي را که شما درباره اينجانب کشيده ايد بنويسم.

مادر جان مقام تو آنقدر بالاست که نميتوانم زحمات تورا توصيف کنم . مادرچه زحماتي را که تو در مورد من کشيده اي اما من نتوانستم آن را جبران نمايم. مادر مي دانم از دست دادن فرزند برايت مشکل است اما چه کنم که اسلام به جوانهايي مثل من احتياج دارد.

مادر بخدا اگر عشق به امام و اسلام و رضاي خدا در آن نبود محال بود که ترا ترک کنم وليکن وظيفه شرعي و وجدانيم ايجاب مي نمايد که از تمام لذایذ زندگي درگذرم و در راه اسلام و دين جان خود را فدا کنم. مادر بخدا فرداي قيامت تو جلوي فاطمه زهرا، روسفيد هستي پس مانند زينب کبري که تحمل هفتادو دو تن شهيد را نمود و در مقابل تمام کفر با قامتی استوار ايستادگی نمود تو نيز به مردم بگو که جوانت برای چه رفت وبرای چه به شهادت رسيد و در اين لحظات آخر از تو حلاليت می طلبم.

پيامی به پدر عزيز

پيامي به پدر عزيز و بزرگوارم دارم خدمت پدر عزيزم سلام عرض مي کنم اميدوارم که هميشه حالت خوب باشد. پدر عزيزم اينجانب کوچکتر از آن هستم که براي تو پيام بدهم ولي وظيفه ام ايجاب مي کند که بگويم وقتي خبر شهادت مرا شنيدي مقاوم و استوار باش که پيروزي با صابران است.

پدرم نکند از دست دادن فرزند تورا از پاي درآورد. ميدانم که اينطور نيست اما به شما بگويم که اگرميخواهيد گريه کنيد براي امام حسين و علي اکبر او گريه کنيد . پدرم مي دانم که از دست دادن فرزند مشکل است ولي مهمتر از جوان تو اسلام است. چون وقتي که اسلام وجود نداشته باشد جوان چه ارزشي دارد.

پدر ميدانم براي من آرزوهايي داشتي و نتوانستي آنها را برآورده نمائي مسئله اي نيست وخداوند در آن دنيا اجر عظيمي به شما عنايت ميفرمايد. پيام من به برادرم اين است که برادر جان راه را درست ادامه بده تا فرد مفيدي براي جامعه اسلامي باشي و از تو حلاليت مي طلبم.

پيامی به دوستانم

پيامي به دوستانم دارم زيرا عده ای از دوستانم جوان هستند و وقت عروسيشان نزديک است عروسيشان مبارک باد ولی از آنها می خواهم که کارت عروسی به در خانه ما ندهند چون مادرم بهانه فرزند ميگيرد. و از تمام اقوام خويش طلب حلاليت می نمايم و از آنها مي خواهم که پدر و مادرم را تنها نگذارند.

پيامی به اهالی محل دارم

پيامي به اهالی محل دارم و آن اينکه مواظب باشيد عده اي از خدا بي خبر در ميان شما رخنه نکنند و افکار شما را در راهي غلط هدايت نکنند و با هماهنگي يکديگر مشت محکمي بر دهان ضد انقلاب بزنيد.

و از جوانهايي که در سرکوچه ها مي ايستند و مزاحم زن و بچه مردم مي شوند يک خواهش دارم و ميخواهم به آنها بگويم که ديگر بس است آخر چقدر شهيد بدهيم و خون آنها روي ما اثر نکند واقعاً خجالت دارد و از کار خود دست برداريد زيرا فردای قيامت نزد شهداء شرمنده مي شويد.

جمله آخر...

و در لحظات آخر از شما مي خواهم حرف امام عزيزمان را زمين نگذاريد و از پدر و مادرم ميخواهم که جنازه مرا اگر بدستتان رسيد نزديک قبر برادرم خاک کنند و در جلوي تابوتم عکس امام و درآن طرفش عکس برادرم را بزنيد.

خدایا ، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار/ یکم مرداد 67

منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده