روایتی خواندنی از مادر گرامی شهید «محمدرضا کثیری» منتشر شد؛
سه‌شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۱۹
می خواستیم برایش همسری را انتخاب کنیم ولی هر بار که حرفش پیش می آمد حرف را عوض می کرد، در چهره اش عشق به جبهه موج می زد. در جبهه هم شبها به تدریس قرآن می پرداخت.
در چهره اش عشق به جبهه موج می زد.

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید محمدرضا کثیری/شانزدهم فروردین 1346، در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش علی اکبر (شهادت 1366) کارگر مرغداری بود و مادرش معصومه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. کارگر نقاش خودرو بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سی ام اردیبهشت 1365، با سمت آر پی جی زن در مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.

روایتی خواندنی از معصومه دانیالی مادر گرامی شهید «محمدرضا کثیری» آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیابد شهید درج شده است را در ادام می خوانید؛

کلاس پنجم بود و انقلاب شد همش به پشت بام می رفت و اذان می گفت: بعد هم که انقلاب شد به پدرش گفت: من باید به جببه برون بعد هم گریه و زاری کرد و به پدرش التماس می کرد که باید برود بعد از اینکه رفت جبهه هر دفعه که به مرخصی می آمد به درسش هم رسیدگی می کرد. و وقت امتحانات که می شد به مرخصی می آمد و امتحاناتش را می داد.

هیچ وقت نمازش را در منزل نمی خواند، تمام نمازهایش را در مسجد می خواند، روزی که می خواست در منزل نماز بخواند در اتاق را می بست و تنها می ماند و نماز قرآن می خواند. و دائماً گریه می کرد همش می گفت: من به «لقاالله» می پیوندم.

می خواستیم برایش همسری را انتخاب کنیم ولی هر بار که حرفش پیش می آمد حرف را عوض می کرد، در چهره اش عشق به جبهه موج می زد. در جبهه هم شبها به تدریس قرآن می پرداخت. هر شغلی که به او در جبهه پیشنهاد می شد از امدادگری و پخش غذا قبول نمی کرد، دوست داشت در خط مقدم باشد.

بعد که شهید شد هم جنازه را در شاهرود به ما تحویل دادند، پنجاه و پنج روز پیکرش در مهران مانده بود و بعد از اینکه مهران آزاد شد پیکرش را به ما تحویل دادند.

منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده