روایتی خواندنی از پدر شهید «محمود مهاجر»؛
شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۳۲
محمود گفت؛ «آیا می خواهید مدرسه ما را هم بمباران کنند. اگر ما نرویم و قدمی بر نداریم، برای ما ننگ است.»پدر شهید می گوید؛ «ما سکوت کردیم و ایشان در بسیج محلّه فعّال بودند.
اگر به جبهه نروم برایم ننگ است!

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید محمود مهاجر/ نوزدهم اسفند 1350، در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش مجتبی، در کارخانه کارگری می کرد و مادرش اکرم نام داشت. دانش آموز سوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. شانزدهم اردیبهشت 1366، با سمت فرمانده گروهان در شلمچه به شهادت رسید. پیکر وی مدت ها در منطقه بر جا ماند و پنجم خرداد 1380، پس از تفحص در بهشت زهرای زادگاهش به خاک سپرده شد.

روایتی خواندنی از مجتبی مهاجر پدر گرامی شهید «محمود مهاجر» آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده است را در ادامه می خوانید؛

پدر شهید می گوید؛ پسر بزرگترم، احمد جبهه بود و پس از عملیات به مرخصی نیامد. بعد متوجه شدیم که در بیمارستان بقیه الله بستری شود و نمی خواسته با اطلاع از مجروحیت او ناراحت بشویم. پس از آن محمود گفت: که شما و احمد به جبهه رفته اید، حالا نوبت من است. ما گفتیم شما محصلّید، درستان را بخوانید.

البته در یکی از شهرهای کشور، آن روزها بمباران شده بود و دانش آموزان مدرسه قطعه قطعه شده بودند، محمود گفت؛ «آیا می خواهید مدرسه ما را هم بمباران کنند. اگر ما نرویم و قدمی بر نداریم، برای ما ننگ است.» پدر شهید می گوید؛ «ما سکوت کردیم و ایشان در بسیج محلّه فعّال بودند. حتی گاهی اوقات برای پایگاه قند و چای می بردند، در سال 65 بود که به جبهه اعزام شدند و وقتی روز عید برای مرخصی آمدند، هنگامی که می خواستیم برایش لباس عید بخریم، گفت که لباس ارزان قیمت تهیه کنیم و نخواستند که لباس گران قیمت را استفاده کند.»

بعد از اینکه محمود به جبهه برگشت، چند روز پس از مرخصی، عملیات کربلای هشت آغاز شد. نیمه های شب، در خواب دیدم خمپاره به سر محمود اصابت کرد و سر محمود را برد. چند روز پس از عملیات هم از محمود خبری نشد. پس از مدتی از طریق پایگاه اباذر باخبر شدیم که محمود مفقودالاثر است.

پدر شهید اضافه می کند: «خدا به ما امانتی داده بود و حال در راه خودش باز پس گرفته. احمدم مجروح و محمودم مفقود شدند.» پدر شهید در ادامه خاطراتش از محمود می افزاید: ایشان خیلی شجاع بود و این خصلت در بین همرزمانش زبانزد شده بود. حتی خشابها را که در اسلحه قرار می داد می گفت: «یا اباعبدالله! شاهد باش که دشمنانت را می کشم.»

محمود با چند تن از برادران برای دفع حملات تانکهای دشمن به جلو می روند. ولی تعداد تانکها آنقدر زیاد بود که گویی سرزمین شلمچه؛ آن دیار عاشقان را با خاک یکسان کرده بودند و شهید محمود مهاجر در آن عملیات به خیل عظیم شهدا می پیوندد.

در پیام شهید می خوانیم؛ «از ولی فقیه اطلاعت کنیم و به وصیت حضرت امام(ره) که فرمودند وصیت نامه شهدا را بخوانیم و عمل کنیم، من وصیت نامه و دفتر خاطرات پسرم را که حاوی آیات قرآنی و جملات و افکار بلند آن شهید است، همواره مطالعه می کنم.»

در فرازی از وصیت نامه شهید می خوانیم؛ خود را برای تحمل مصیبتها، ناکامیها و ناروایی ها آماده کنید و دل قوی دارید که قادر یکتا پشتیبان و نگهبان شماست. برادران! وقتی اجل رسید، حتی یک لحظه هم صبر نمی کند، پس شما را چه شده است که چنین محکم به دنیا چسبیده اید؟

منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده