نامه شهید «کریم کریم زاده بارنجی» در سالروز شهادتش منتشر شد؛
شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۰۳
در حال نامه نوشتن هستم و شنیدم از بی سیم خبر دادند که عراقی ها در حال فرار هستند و بالاخره شاید این آخرین نامه و آخرین باری باشد که نامه می نویسم خلاصه قصدم از نوشتن این نامه معجزه ای بود که در این عملیات من دیدم و فقط بچه ها به جلو نگاه می کردند و به پیش می رفتند و شما که در تهران هستید دعا کنید.
معجزه در خونین شهر!

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید کریم کریم زاده بارنجی/ یازدهم اردیبهشت 1341، در شهرستان تهران دیده به جهان گشود. پدرش رضا، کارمند بانک بود و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته حسابداری درس خواند و دیپلم گرفت. مدتی در بسیج فعالیت می کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیستم اردیبهشت 1361، با سمت آر پی جی زن در بمباران هوایی شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به قلب، شهید شد. مزار وی در بهشت زهرای زادگاهش قرار دارد.

شهید «کریم کریم زاده بارنجی» آخرین نامه خود را در تاریخ نوزدهم اردیبهشت 1361، نوشته است که در ادامه می خوانید؛

سلام علیکم؛

روزی که به اهواز آمدیم در راه آهن عباس را دیدیم که خیلی خوشحال شدم عباس تیر خورده بود بعد از این که از راه آهن رفتیم و خداحافظی کردم با عباس به مقر تیپ محمد رسول الله رفتیم در آنجا مشغول بودم که کسی مرا صدا زد فهمیدم که رحیم است و بالاخره رحیم را هم در آنجا دیدم و ناراحتیم برطرف شد.

صبح روز بعد رحیم می خواست که به خط برود رحیم را دیدم از او خداحافظی کردم و رحیم به خط اول رفت و ما هم در همان شب به جبهه برای عملیات یاعلی رفتیم و ساعت دو نیمه شب بود که فرمان از طرف برادر «محسن رضایی» فرمانده سپاه به بی سیم منتقل شد و عملیات با فرمان شروع شد و ما حاضر شدیم.

برای حرکت به سوی شلمچه خونین شهر و در حال حرکت بودیم که باران تیر و توپ از تانک از کنار بچه ها می رفت اما به بچه ها نمی خورد، خلاصه عملیات شده بود راهپیمائی، بچه ها در این حال یا مهدی و یا علی و یا زهرا گویان به پیش می رفتند.

فعلا هم که برای شما نامه می نویسم سالم هستم به فکر نامه نبودم چون که اصلا در مقر نبودیم همه اش در حال عملیات مشغول بودیم همین الان که نامه می نویسم در سنگر بودم که از لطف و خوبی این مردم به من ورق و کاغذی رسید و در سنگری هستم که قرار است انشالله همین شب به طرف خونین شهر پیش برویم که انشالله کار تمام بشود.

در حال نامه نوشتن هستم و شنیدم از بی سیم خبر دادند که عراقی ها در حال فرار هستند و بالاخره شاید این آخرین نامه و آخرین باری باشد که نامه می نویسم خلاصه قصدم از نوشتن این نامه معجزه ای بود که در این عملیات من دیدم و فقط بچه ها به جلو نگاه می کردند و به پیش می رفتند و شما که در تهران هستید دعا کنید.

به جان امام که من واقعاً دلم برای امام تنگ شده است و دوست داشتم اگر می توانستم یک بار هم که شده امام را ملاقات می کردم چه بسا که نمی شود اما به هر حال وضع این طور است که امروز گروهی از مردم عادی به خط آمده بودند و همراه خود موتورسیکلت و تدارکات برای بچه ها آورده بودند و این طور به شما بگویم که این مردم خیلی خوب هستند و در همه جا به فکر رزمندگان هستند.

تنها حرفی که برای شما دارم این است که دعای برای امام را فراموش نکنید و اگر انشالله توفیق شهادت در راه خدا نصیبم شد نماز و روزه ای که قضا شده است از من آنها را بجا بیاورید و دعا کنید که انشاالله دیگر کار جنگ به همین زودی تمام شود در خاتمه سلام مرا به تمامی فامیل مخصوصاً عمو احمد برسانید.

به دوستان اگر سراغ گرفتند بگوئید که فقط دعا کنید و دیگر این که خیلی دلم برای شما تنگ شده است و دیگر وقت ندارم بنویسم برای شما که در این جا چه خبر است از شما خداحافظی می کنم و شما را به خدا می سپارم ضمناً این عکس هم دراین حال که نامه می نوشتم به من دادند و من هم برای شما فرستادم خداوند انشالله به همه توفیق اخلاص در راه خودش را نصیب فرماید.

والسلام.

منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده