«اشک و لبخند»/ داستانهای کوتاه مدافعان حرم به روایت همسران
سهشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۱۶
کتاب «اشک و لبخند» مضمون آن مجموعه داستانهای کوتاه مدافعان حرم به روایت همسران آنها پرداخته است. نویسنده این کتاب «منیره میرزایی» که انتشارات «موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت» آن را به چاپ رسانده است.
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ کتاب «اشک و لبخند» مضمون آن مجموعه داستانهای کوتاه مدافعان حرم به روایت همسران آنها پرداخته است.
نویسنده این کتاب «منیره میرزایی» که انتشارات
«موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت» آن را در نوبت اول 2000 نسخه در قطع
رقعی به چاپ رسانده است. و طراح جلد «فرهاد داوری» می باشند. این
کتاب در سال 1396 و قیمت 5000 تومان به چاپ رسیده است.
«زهرا بچه صبر»
- بچه ها نترسید. الانهاست که بارون بند بیاد. ولی انگار آسمون دلش نمی خواست از باریدن بیفته، آب بالا اومد. اما کویر تشنه طاقت این همه آب رو یکجا نداشت. زمین خشک نمی تونست آب رو فرو بده. سالها بود همچین بارونی ندیده بود. حیاط خونه شده بود عین دریاچه. آب از زیر در چوبی و کهنه اتاق زد تو. مادر گلیم پاره اتاق رو جمع کرد؛
- زهرا بلند شو برو چند تا سطل و دستمال بیار تا آب رو خشک کنیم.
هنوز حرفش تموم نشده بود که پاهاش خیس خیس شد. آب کل اتاق رو داشت می گرفت. بچه ها از جا پریدند. تو عرض چند ثانیه پای بچه ها تا نزدیک زانو خیس شد. ترسیده بودن. صدای بع بع گوسفندها از آغل به گوش می رسید. مادر حالش خیلی خوب نبود. تازه زا بود. سه روز پیش بچه چهارمش رو به دنیا آورده بود.
- خدایا! این همه بارون تو این چند خشک سالی کجا بوده که همش داره یه روزه میاد. آب لحظه به لحظه بیشتر می شد. مادر در حالی که نوزاد رو از گهواره بر می داشت، صدا زد:
- زهرا بیا کمک کن، خواهرت رو ببندم کولَم.
زهرا هشت سال بیشتر نداشت، ولی خوب بلد بود. بچه رو با چادر، پشت مادر گره کنه. اون خواهر و برادراش هم همین طوری به پشت مادر بسته بود، یه وقتایی هم دلش می خواست وقتی با مادر میره صحرا برای گوسفندها علف بپیچه، مادر، بچه رو به پشت اون ببنده:
- ننه! تو رو خدا داداشم رو ببند پشتم.
- نه، سنگینه. نمی تونی علفها رو برداری. مگه چقدر جثه داری!
و این کتاب با رده بندی 1396 5الف 4273ی/ 8361 PIR در کتابخانه موجود است.
نظر شما