به مناسبت سالروز ولادت وصیت نامه شهید «ابوالفضل حبیبی» منتشر شد
منتظر باید شد زیرا بازار معامله شلوغ است و این رحمتی و نعمتی بسیار گران بهاست، نعمتی که خداوند بما منت گذاشته است در رحمت جنگ به روی ما باز است ،میداند که نامه ها سیاه است. میداند که چگونه سیاهی ها را باید پاک کرد. بلی با خون با رنگ سرخ خون ظلمت را به رنگ سپید در خواهد آورد.
وصیت شهید حبیب؛ سرخی رنگ خون ظلمت را به رنگ سپید در خواهد آورد.

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید ابوالفضل حبیبی/ نوزدهم اسفند 1334، در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. پدرش جبار، راننده بود و مادش خمار نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. برقکار بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. شانزدهم اردیبهشت 1361، با سمت مسئول واحد تدارکات در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به کمر و پا، شهید شد. مزار وی در بهشت زهرای شهرستان تهران قرار دارد.

وصیت از شهید «ابوالفضل حبیبی» که در بیست و دوم فروردین 1361 در خرمشهر نوشته است، را در ادامه می خوانید؛

وصیت شهید حبیب؛ سرخی رنگ خون ظلمت را به رنگ سپید در خواهد آورد.

بسم رب الشهداء والصدیقین

و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

آل عمران آیه 168

ای کاش منهم یک پاسدار بودم. امام خمینی

تا کسب لیاقت نکنی موفق بدیدار حق نمی شوی

برای هدیه دادن خون گرمم خون گرم قلبم به خداوند صبح زود کوچ کردم پدرم را بوسیدم و مادرم را در آغوش کشیدم از برادرام و خواهران مهربانم خداحافظی کردم صبح زودی بود صبح یک روز پائیز به طرف هدفم چون تیری رها شدم همه جا را برای دیدار (با او) سرکشیدم هر چه بیشتر می رفتم کمتر موفق می شدم تا اینکه از پیری مشکل را پرسیدم با نگاه عمیق و با صدایی گیرا جوابم را چنین گفت: پسرم دیدار حق مقدماتی لازم دارد.

تا کسب لیاقتی نکنی موفق به دیدار حق نمی شوی او راست میگفت شهادت واقعا نصیب هر کس نمی گردد اینجا بود که حس کردم که بمرادم نزدیک شده ام زیرا باید لیاقت را در درونم جستجو کنم ، خوشبینانه بخویشتن نوید می دادم که خداوند این لیاقت را از تو دریغ نخواهد کرد آخر خدا مانند انسانها بخیل نیست هر چه که بخواهی می دهدت اما بشرطی که بخواهی مصرانه بخواهی این بود که تمامی روحم تبدیل به خواستن شد تبدیل به تمنا شد.

واضح می دانستم که با چه کسی می خواهم معامله کنم می دانستم که در این معامله هرگز ضرر نمی بینم بازار معامله را هم پیدا کرده بودم چه بازاری بهتر از کربلای زمان اما آسان نیست تحملها لازم است صبور باید بود نوبت را باید رعایت کرد.

منتظر باید شد زیرا بازار معامله شلوغ است و این رحمتی و نعمتی بسیار گران بهاست، نعمتی که خداوند بما منت گذاشته است در رحمت جنگ به روی ما باز است ،میداند که نامه ها سیاه است. میداند که چگونه سیاهی ها را باید پاک کرد. بلی با خون با رنگ سرخ خون ظلمت را به رنگ سپید در خواهد آورد.

وصیت شهید حبیب؛ سرخی رنگ خون ظلمت را به رنگ سپید در خواهد آورد.

می بینی که چه خدای مهربانی داری اینها همه رحمت است اینها همه بخشش است راستی شکر این همه نعمت و این همه الطاف را چگونه باید بجا آورد؟

چه پر عظمت است خدای متعال خداوندا اینقدر می گویم اللهم الرزقنی شهادة فی سبیلک . تا هدیه ام را بپذیری مرا بسوی خویشتن فراخوانی از خود در کتاب منزلت فرموده ای که ما از تو هستیم و سرانجام بسویت باز خواهیم گشت. اما من بیتابانه می خواهم بسویت به پرواز درآیم که شوق دیدار تو لب ریز شده از جام وجودم. پروردگارا می دانم که تو خود جان داده ای و خود نیز خریدار آنی، چه بخشندگی از این بالاتر کورند آنهایی که بخشندگیت را نمی بینند.

خداوندا مرا بخوان که هر لحظه آماتده ام که بسویت آیم مرا بخوان.

منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده