وصیت نامه شهید والفجر هشت «محمدرضا قلعه نوعی» منتشر شد به همراه دستخط شهید
این وصیت نامه برای شما خانواده محترم و دوستان ارجمند می نویسم هدف نه سیاه کردن کاغذ است و نه خودشیرینی بلکه موقعیت به ما اجازه می دهد که چند خطی از آرزوهای پنهانی و آشکار را برایتان در ورقه کاغذ ثبت نمایم و آن هم ابتدا شهادت به عقیده سعادتمندان گرانبهاترین آرزو بود رسیدم.
«شهادت» گرانبهاترین آرزویم است

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید محمدرضا قلعه نوعی/ در تاریخ 1340 در استان خراسان شهر قلعه نو متولد شد.پدرش حسینعلی و مادرش فاطمه نام داشت نامبرده متاهل بود در تاریخ 1360 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. این شهید در سال 1364 با عضویت در سپاه به جبهه اعزام شد و در دوم اسفند 1364 بر اثر ترکش گلوله در منطقه عملیاتی فاو به شهادت رسید. مزار این شهید در استان خراسان رضوی روستای قلعه نو واقع می باشد.

وصیت نامه ای از شهید «محمدرضا قلعه نوعی» در دست داریم که در ادامه می خوانید؛

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت پدر مهربانم سلام می رسانم امیدوارم که حالت خوب باشد و موفقیت آن خانواده حقیر را از خداوند هستی بخش برای همیشه آروز می کنم و شما در زندگی روزمره خودتان با سعادت بین نهایت زندگی کنید سلام گرم را به آن پدر رنجور و داغ دیده می رسانم و دست آن یگانه محبوبم را با قلبی سرشار از عشق می بوسم و با آن مادر مهربان و پر از لطف دیده بوسی می نمایم.

پدر جان شما از طرف حقیرت با تک تک برادران و خواهرانم دیده بوسی نمائید و سلام همیشگی ام که تنها همین لحظه می توانم بزبان بیاورم به تمام دوستان و کلیه خویشان برسان می خواستم چند خطی از آرزوهایم برایتان گرچه شما را متحیر می سازد بیان کنم.

اینک من آخرین لحظات زندگی ام را که بیش از چند صباحی نماند، در بین شما و دوستان بگذرانم دیر یا زود دارد دنیای فانی را با چشمانی پر از چشم انتظاری با پر از آروز دارد دنیای فانی را با قلبی سرشار از خرمی وداع خواهم گفت من برای حتی یک لحظه دوست ندارم شما را به عقیده خویش امید آینده آن محبوب داغ دیده ام بودم بار پیروزی را از به زمین منهم.

و شما را با چشمانی گریان و لبانی چون غنچه ترک گویم بلکه مقر روزگار است مادر هیچ گوشه ای از دیار خودش برای اندک زمانی نمی خواهد زندگی کنیم خودتان هم می دانید که این منطقه منطقه ایست جنگ خیز و هر لحظه ممکن است بدست مزدوران کثیف کشته شویم و یا برعکس بدست خائنان کفار زیر چکمه شان لهه گردیم و یا اینقدر ما را تحت شکنجه قرار دهند تا جان دهیم.

این وصیت نامه برای شما خانواده محترم و دوستان ارجمند می نویسم هدف نه سیاه کردن کاغذ است و نه خودشیرینی بلکه موقعیت به ما اجازه می دهد که چند خطی از آرزوهای پنهانی و آشکار را برایتان در ورقه کاغذ ثبت نمایم و آن هم ابتدا شهادت به عقیده سعادتمندان گرانبهاترین آرزو بود رسیدم.

و این را مقدم به همه و همه شمردم از قبل عشق و نوش دنیای بی وفا شما هم خواهید دانست به کسی حتی مهره های اصلی جامعه بشریت و پیامبران که الگوی ما بودند وفا نکرد پدر جان از شما استدعا می کنم از مرگ من گریستن را مقدم و غصه خردن را ما فوق همه دیگر نپندارید و گریستن در دلی را دوا نخواهد کرد و به روحم قول بده و به لحظاتی را که قبلاً با هم بودیم سوگند یاد کن که دیگر به پایم آن عمر گرانبهایت را بر باد فنا نکنید.

عوض من برادرانم را بعد از من امید آینده ات هستند در جامعه خود الگویی برای همه بساز و نگذار آنها هر کاری را پیشه خویش سازند و بگو نماز را به پا دارند و نسبت به همدیگر وفا کنند تا به این طریق روحم را شاد سازند و به من قول بدهد که اشتباهات بیش از حد همیشگی که نسبت به شما داشتم ببخشید.

و به آن مادر محبوبم که سالها آرزو می دیدنم را داشت بگو که را برای همیشه غربت کند و دوران بارداری بر من حلال سازد و شبها به گهواره ام نشتن لا لای کردن بی خوابی را بر خود تحمل ساختن به فرزند خطا کارش حلال کند پدر جان دوست داشتم تا بار دیگر شما را ببینم ولی چکنم که فرصت مجال نداد.

پدر جان از طرف من با برادرم غلامرضا دیده بوسی نمائید و بگو مرا برای همیشه ببخشد و عمو محمد بگو رضا سلامت رساند و گفت همیشه خوش و خرم در کنار زن و فرزندش زندگی می کند و از قول من با بچه ها مخصوصاً مظاهر محمد عجمی محمد غلامرضا علی مدخان و همه هم سن هایم خداحافظی کن و بگو سلامت رساند.

میدانم پدر جان و مادر مهربان آرزوهایی از فرزند حقیرت داشتی و می خواستی آنها را بعد از دوران سربازی انجام دهی و موفق نشدید بلکه همین قدر برایم کافی است که آن بدی هایم را بدون چون و چرا ببخشید و به خواهرم عصمت سلام زیاد برسان پدر جان فقط خواهشی که دارم مرا در قبرستان ده دفن کنید و با نرده دور تا دور آن را بپوشانید

به امید آروز درود بر آن لحظاتی را که با هم داشتیم پدر جان می دانم از دست من راضی نبودی ولی ترا به روحم خاکم قسم می دهم نادیده بگیرید این شعر را یادگاری نگهدارید.

به کجا چنین شتابان *** که من از پرسم *** دل من گرفته زین جا *** هوس سفر ندارم *** زغبار این بیابان *** همه آرزوهایم اما *** چکنم بسته پایم *** دل بی غم کجا جویم *** که در عالم نمی بینم

منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده