من از سرورم حسین(ع) درس مبارزه و جهاد و درس شهادت را فرا گرفتم
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید اباسعد حنیفه ای/ بیست و نهم بهمن 1341، در شهرستان میانه به دنیا آمد. پدرش سیف الله و مادرش حمایل نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و دوم فروردین 1362، در فکه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی را در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند. برادرش داود نیز شهید شده است.
وصیت نامه شهید «اباسعد حنیفه ای» را در سالروز ولادتش می خوانید؛
درود بر رهبر کبیر انقلاب و درود بر مردم همیشه در صحنه، علت اینکه این راه را انتخاب کردم، اولاً وظیفه شرعی خود دانستم به جبهه حق علیه باطل بروم و دنباله رو راه شهیدان کربلای حسین و شهیدان کربلای این زمان باشیم. و با عشقی که به خدای خود دارم به سوی او می شتافتم.
امیدوارم در این راه آنچه آرزو دارم بدان برسم و خریدار خون من خدا باشد. وقت رفتن به جبهه باید نیت ها خالص باشد. خدایا، این تن خاکی را از من قبول کن. آرزو دارم با شهادتم از تمامی گناهانم بگذری. در اینجا پیامی به همشریان عزیزم دارم که از ولایت فقیه پیروی کنید، منافقها را به شدت سرکوب کنید، چون آنها هستند که قلب امام عزیز را درد می آوردند.
قدر این نعمت را بدانید و انشالله که اهل کوفه نخواهیم بود که حسین زمان را رها کنیم. امیدوارم خداوند هر لحظه بر عمر امام عزیزمان بیفزاید. امید آنکه این انقلاب زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی(عج) باشد. در تشییع جنازه من فقط ذکر خدا بر لب داشته باشید و الله اکبر را تکرار کنید.
از شهادت من دلگیر نشوید و به یاد تمام شهیدان راه حق و آزادی و به امید ظهور هر چه زودتر قائم آل محمد و جهانی شدن انقلاب اسلامی از والدینم خواهانم شاد باشید. زیرا روز عزای کفار است و جشن مسلمین. پدر و مادر داغدارم چگونه می توانستم مشاهده کنم که هر روز عده ای از بهترین جوانان ما کشته شوند و من به کارهای روزمره مشغول باشم.
می دانم که از دست دادن من شاید برایتان سنگین نبود، من که یک تار موی امام حسین(ع) نمی شوم. مگر آنها نبودند که کشته شدند تا دین پا بر جا ماند. من از آقا و سرورم حسین(ع) درس مبارزه و جهاد و درس شهادت را یاد گرفتم. من آموختم که زندگی مادی کِسل بار است و نباید منتظر باشیم تا مرگ ما را فرا گیرد، بلکه ما باید سراغ مرگ برویم.
مگر انسان یک دفعه بیشتر می میرد، پس چه بهتر که آن یک دفعه در راه خدا باشد، ما امروز با تمام کفر در نبرد هستیم، می خواهند همه چیز ما را بگیرند. ما با تمام هستی خودمان از اسلام و میهن اسلامی دفاع می کنیم. خانواده عزیزم خیلی دوستتان دارم ولکن خدا و دین خدا را بیش از شما دوست دارم.
اگر من شهید شدم مصراً از شما می خواهم که برایم گریه نکنید بلکه باید شاد باشید که شما نیز فرزندی را در راه خدا و دین خدا قربانی داده اید. مادر جان خدا گواه است که شهادت هزار مرتبه بهتر است از داماد شدن و شهادت یک تولدی تازه است برای زندگی جاودانه.
ای کاش که جانها داشتم و بارها برای پیروزی اسلام بر کفر می جنگیدم. پدر و مادر گرامی، از اینکه بیست سال برایم زحمت کشیدید و من نتوانستم زحمات شما را جبران کنم، متاسفم. اگر شهید شدم لباس سپاه نپوشید و گریه نکنید و در مجالس ختم شیرینی بدهید چون دامادی من روزی است که شتاب زده به سوی خدای خود می روم.
منبع: مرکز اسناد اداره کل
بنیاد شهید شهرستان های استان تهران