وصیت نامه حماسی که در شبهای قدر کربلای 5 قرائت شد
وقتی که برای اولین بار به جبهه رفت درست دوازده ساله بود . فتوکپی شناسنامه برادرش را با خودش برده بود و سالی که به شهادت رسید هجده سال داشت . بین این سالها در تمام عملیاتهای مهم شرکت کرده است . رضا قد بلندی داشت و همت بلندتری که او را از هم سن و سالهای خودش بزرگتر نشان می داد. جثه تنومندی داشت و به خاطر رشادت های بسیارش هدف خمپاره و گلوله دشمن قرار گرفته بود .
زخمی می شد و با آمبولانس به خانه می آمد اما هنوز کاملاً خوب نشده بود که راه جبهه را در پیش می گرفت . رضا را همه مرد بزرگی می دانستند که سخت ترین کارها را با فروتنی تمام انجام می دهد. رضا در چند عملیات بولدوزر چی بود . آرپیچی زن عملیات کربلای 4 و بلودوزرچی عملیات کربلای 5. غروب ها کارش را شروع می کرد و سر حال و پر انرژی تا اذان صبح کار می کرد. انگار معنای خستگی را نمی دانست . فردای آن روز همه که از خواب بلند می شدند، سنگرهای تازه ای آماده بود . هیچکس باور نمی کرد که همه این سنگرها را رضا آماده کرده است .
او نیروی ارشد سپاه مالک اشتر بود و همه به او افتخار می کردند. شب عملیات کربلای 5 رضا حال غریبی داشت . وصیت نامه اش را آماده کرده بود پشت بولدوزر نشسته بود و گریه می کرد. بند بند وصیت نامه اش را حفظ بود. بلند بلند می خواند و زیر گلوله بی امان دشمن کار می کرد :
"مسلمانان را یاری کنید ، یاری کنید تا اثری از ظلم نباشد . خدا را به هنگام نیاز صدا نزنید . همیشه یاد خدا باشید . بیچاره انسان که به هنگان فقر و رنج و وحشت رو به من کند . نه اینچنین نباشید ..."با صدای بلند می خواند و اشک از پهنای صورتش روی دسته فرمان بولدوزر می چکید .
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران