حافظ خون شهیدان باشید/ وصیت شهید دانشجو «علی علیزمانی»
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید علی علیزمانی/ پنجم بهمن 1345 در روستای پیک زند از توابع شهرستان شهریار چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در محیطی سرشار از محبت در کنار پدر و مادری مهربان سپری نمود هشت ساله بود که از نعمت پدر محروم گردید ولی او استوار و پابرجا با عزامی راسخ برای کسب علم روزانه شانزده کیلومتر مسیر رفت و برگشت خانه تا مدرسه را پیاده طی میکرد و همزمان با تحصیل پس از آمدن از مدرسه کار میکرد. قبل از اینکه به دانشگاه راه یابد چندین مرتبه از جبهه های کردستان گرفته تا خوزستان در عملیاتها حضوری فعال داشت.
بعد از آنکه در دانشگاه تربیت معلم شهید باهنر تهران در رشته عربی مشغول به تحصیل گردید همزمان با تحصیل حضوری داوطلبانه و آگاهانه در جبهه های حق علیه باطل داشت. مرگ به معنی تولدی دیگر و آغاز زندگی دیگر و تبلور عشقی دیگر را برای خود برگزیدهام. روح ملکوتیاش در قفس دنیا نمیگنجید و در بیست و ششم دی 1365 در عملیات کربلای پنج در شلمچه سبکبال به سوی معبودش اوج گرفت و در جوار الهی آرامش ابدی یافت.
وصیت نامه شهید دانشجو «علی علیزمانی» آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیادشهید درج شده است را در ادامه می خوانید؛
بسم رب الشهداء و الصدیقین
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
بنام خدایی که ما را آفرید و ما این نعمت بزرگ یعنی انسان بودن را بخشید تا اینکه بتوانیم در این جهان برای جهان دیگرمان آذوقه و توشه درست کنیم و بتوانیم راهمان را در این جهان انتخاب نماییم و به گفته پیغمبرمان که الدنیا مزرعه الاخره بتوانیم در این دنیا کشتهای بکاریم تا در آخرت از این کشته استفاده نماییم.
خداوندا مرا ببخش از این که نتوانستم برایت بندهای مفید و عابد باشم خدایا بندهای نفسانی را از پاهایم باز کن تا بهتر ترا بشناسم . خدایا عزمم را جزم و گامهایم را استوار کن تا بتوانم در راهت گام نهم خداوندا حرکتم را فقط در راه تو و هدفم که همانا پیروزی اسلام است مورد لطف و مرحمت خودت قرار بده از خواهران و برادران انقلابیم میخواهم که گوش به فرمان امام باشند و این حسین زمان را تنها نگذارند. و خداوند من خجالت میکشم که در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم بار پروردگارا از تو میخواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید .
ضمن اینکه به تمام مقربانت قسمت میدهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت نصیبم گردانی بدنم تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نشوم و وقتی که مادر حسین فاطمه سربریده حسینش را به محشر میآورد مادرم هم پاره پارههای بدنم را در دست داشته باشد تا بلکه بتوانیم رضایت خدا را برقرار کنیم مادر ، برادر ، و خواهرانم به شما هم توصیه میکنم که همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید و به مسائل جنگ و انقلاب بی تفاوت نباشید.
سخنی با مادرم
سلام من به تو باد ای مهربان مادر ای کسی که شبها نخفتی و بر سر گهواره من بیدار نشستی تا مرا به اینجا رساندی تا اینکه الان میتوانم در راه مبارزه با کفر و الحاد مبارزه کنم.
مرا با هر غم و دردی چه زیبا تربیت کردی *** بیا جانم به قربانت زنم بوسه به دستانت
در این محراب خونبارم زخون برتن کفن دارم *** پس از مرگم تو با خواهر روی نعشم مزن برسر که دشمن شادگردد
حسین فرزند پیغمبر چو شد در کربلا بی سر *** پیام خون او زینب به قصد یاری مکتب
رساند از کوفه تا شام
مادرجان مبادا وقتی که خبر شهادتم را شنیدی گریه کنی
چون هرچه که شما ناله و زاری نمایی منافقین خوشحال میشوند مادر عزیز از تو میخواهم
همه این زحمتهایی که برایم کشیدهای و شیری که برایم دادهایی حلالم نمایی مادرجان
صبر و طاقت تو باید مثل صبوری حضرت زینب زهرا(س) ثانی باشد مادرجان از تو میخواهم
که اگر بتوانی هر شب جمعه بر سر مزارم تشریف بیاوری البته بنده هم همیشه در برابر
و در بین شما هستم چون به مصداق آیه ولا تحسبن الذین قتلوا همه شهیدان راه خدا زندهاند و هرگز نمیمیرند
بلکه در بین شماها روزی ندارند.
بلکه روزی آنها در پیش خداست و با انبیا همسفره هستند مادرجان دیگر نمیدانم که چه برایتان بگویم و از چه چیزی سخن بگویم فقط همین در ذهن بنده هست و از شما عاجزانه تقاضا دارم که صبوری داشته باشید و گریه هیچوقت نکنی و بنده را حلال نمایی چون بچگی است و هزار جور شلوغی و آزار و اذیت میدانم که هرچقدر هم اذیتتان کردم باز آن محبت مادری شما را تحریک میکند ولی باید با آن مهر و محبت مادر و فرزندی مبارزه کنی و صابر باشی چون ان الله یحب الصابرین خدا صبرکنندگان را دوست میدارد. مادرعزیز بنده خیلی دلم میخواهد که باز هم هرچه بیشتر بوسیله کاغذ با شما صحبت کنم ولی انشاءالله بعد از اینکه سعادت شهید شدن را پیدا کردم مستقیما با شما صحبت خواهم کرد مادر عزیز فقط از شما صبوری و حلالیت میخواهم .
والسلام من التبع الهدی من التوفیق
سخنی با برادر عزیزم
برادرجان سلام مرا از دور بپذیر و خواهشی که از شما دارم این است که بنده را ببخشی و در این چند سالی که با هم بودیم و زندگی کردیم در یک خانه بودیم و هرچه بدی و زشتی از من روسیاه دیدهای ببخشی و حلالم نمایی . برادرجان بنده کمتر از آنم که بتوانم به شما با آن معرفت والایتان نصیحت بکنم.
ولی سختم با شما این است که همه شما در خط امام باشید حافظ خون شهیدان باشید و در این کاری که در پیش داری هرچه بهتر در پیشبرد انقلاب کارآیی داشته باشی و بهتر به مستضعفین برسی برادرجان امیدوارم که بعد از شهادت من در خانه هر چه بیشتر به خانواده برسی و از فرمان مادر سرپیچی ننمایی و به خواهران مهربانی نمایی برادرجان دیگر عرضی ندارم و شما را بخدا میسپارم. خداحافظ و...
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران