معرفی کتاب؛
زمانی که خسته و بی رمق بودیم و حال و حوصله نداشتیم حاج بخشی (ذبیح الله بخشی پور) پیرمردی چابک و پرانرژی با محاسن بلند و سفید با چشمانی درشت و چهره ای نورانی و با یک اسلحه تک تیراندازی که همیشه همراهش بود در بین بسیجیان ظاهر می شد و با فریاد شعار می داد و بسیجیان با شور و هیجان جواب می دادند؛ مشاالله حزب الله، رهبر ما حزب الله، مردم ما حزب الله، تو جبهه ها حزب الله، کجا میرید کربلا، با کی میرید روح الله، منم ببرید جا نداریم. در آن لحظه با حالت تعجب و بسیار جدی و با آن چشمان نافذش به بچه ها نگاه می کرد و با عصبانیت به بچه ها حمله می کرد
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، کتاب «یک قدم تا بهشت» که خوشه ای است چند، از خاطرات شنیدنی از رزمندگان و اتفاقات و داستان های باور نکردنی اما واقعی از رزمندگان اسلام، که با نویسندگی «اسدالله نگاری» پرداخته است. که انتشارات «ملرد» آن را در نوبت اول در 1000 نسخه در قطع رقعی به چاپ رسانده است. و به همت بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان های استان تهران می باشند. قیمت این کتاب 10/000 تومان می باشد.

«یک قدم تا بهشت» خاطرات شنیدنی از رزمندگان به قلم «اسدالله نگاری»

قسمتی از متن کتاب؛

نویسنده در این کتاب به سه فصل پرداخته است ؛ در «فصل اول»/ ابتکار اخلاقی/ ابومکافات/ اصطلاحات بسیار زیبا/ اسید/ قتل عام/ من مسلح هستم/ انفجار داخل سنگر/ آخر ایثارگری/ حاج صادق آهنگران/ با محبت ترین مردم شهر/ بازرسی از حاج همت/ بلاخره روحانی شدم/ بزرگ مرد کوچک/ بمباران نماز جمعه/ پنچرگیری حاج صادق/ تنبیه فرمانده/ جبهه دانشگاه انسانیت بود/ جشن پتو/ حاج بخشی پیرمردی جوان/ حال گیری/ حالات کشاورزو  ...  «فصل دوم»/ شهیدی که محل دفنش را مشخص کرد/ شهیدی که امام زمان را مشاهده کرد/ قسمش دادم خودش را نشان داد/ راز ماندگاری/ عنایت امام رضا(ع)/ حمله پشه ها/ روحانی ورزیده/ بچه های دربند/ شهیده زنده/ برخی از شهیدان زنده می شدند/ توبه واقعی/ چهره اش قبل از شهادت یک باره تغییر کرد/ سپر ضدگلوله/ به به حورالعین/ خواب صادق/ اجابت دعای یک فرمانده/ پیش بینی یک شهادت/ مانند نگین انگشتری بر دوش مردم/ از بهشت آمده ام «فصل سوم»/ وصیت نامه و عکس شهدا را به رشته تحریر درآورده است.

متن کتاب؛

«خاطره ای از اسدالله نگاری»

حاجی بخشی پیرمردی جوان؛

زمانی که خسته و بی رمق بودیم و حال و حوصله نداشتیم حاج بخشی (ذبیح الله بخشی پور) پیرمردی چابک و پرانرژی با محاسن بلند و سفید با چشمانی درشت و چهره ای نورانی و با یک اسلحه تک تیراندازی که همیشه همراهش بود در بین بسیجیان ظاهر می شد و با فریاد شعار می داد و بسیجیان با شور و هیجان جواب می دادند؛
مشاالله حزب الله، رهبر ما حزب الله، مردم ما حزب الله، تو جبهه ها حزب الله، کجا میرید کربلا، با کی میرید روح الله، منم ببرید جا نداریم. در آن لحظه با حالت تعجب و بسیار جدی و با آن چشمان نافذش به بچه ها نگاه می کرد و با عصبانیت به بچه ها حمله می کرد و دنبالشان می کرد و می گفت: پدر صلواتی ها. شور و شوق و لبخند بر لب رزمندگان می نشست. بچه ها نیز ایشان را خیلی دوست داشتند. او همیشه مقداری عطر و سر بند با اسامی اهل بیت سلام الله و چفیه و شیرینی و شکلات همراهش بود و به بچه ها می داد و پس از روحیه دادن به رزمندگان به گردان های دیگر می رفت...

این کتاب در «کتابخانه ایثار و شهادت» اداره کل شهرستان های استان تهران واقع در خیابان شهید رجایی - نرسیده به پل آزادگان - جنب مسجد ولی الله اعظم . و به شماره تماس 2240-5413-021 می باشد.

و این کتاب با رده بندی 1394 8ی74ن/ 1628 DSR در کتابخانه موجود است.


برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
سید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۴۳ - ۱۳۹۸/۰۶/۰۲
0
0
سلام. کتاب یک قدم تا بهشت را مطالعه کردم. واقعا باید با جناب آقای نگاری نویسنده محترم و نیز حامیان ایشان خسته نباشید گفت. کتاب ایشان را بسیار پر محتوا و ارزنده یافتم. التماس دعا.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده