همواره راه انقلاب که امتدا راه توحید است در پیش بگیرید
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید سیدمصطفی هاشمی نژاد/ بیستم بهمن 1321، در شهرستان خمین چشم به جهان گشود. پدرش سیدمحمود نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. سال 1344 ازدواج کرد و صاحب دو پسر و سه دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و به اسارت نیروهای عراقی درآمد. بیست و چهارم شهریور 1369، در بیمارستان ساسان تهران بر اثر عوارض ناشی لز شکنجه های دوران اسارت به شهادت رسید. پیکر وی را در بهشت زهرای همان شهرستان به خاک سپردند.
وصیت نامه ی آزاده ی شهید سید مصطفی هاشمی نژاد
وصیت نامه (1)
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید نظر می کند به وجه الله
با عرض سلام امیدوارم به زودی زود با فرا رسیدن موسم بهاری و شکفتن لاله ها و نغمه خوانی پرندگان سفید بال دیدارمان تازه گردد توصیه ی من به شما فرزندان عزیزم این است که دست از دامان انقلاب نکشید چرا که دامان توحید است.
و به شما توصیه می کنم که با درس خواندن می توانید مشت محکم به دهان ابرقدرتها بزنید و همواره می توانیددرعرصه ی پیکار توحید مانند مشعل فروزان روشنی بخش و باعث گرمی محیط اطراف خود باشید .
توصیه ی من به شما مادر عزیز این است دست از انقلاب برندارید و از مادرم بانو فاطمه ی زهرا الگو گرفته و سخنان و رفتار او را سرمشق زندگی قرار داده و مادر عزیزم در مرگ من زاری نکنید چرا که دشمنان شاد می شوند استوار باشد چرا که امانتی که خدا نزد شما قرار داده بود میخواهدازشما بگیرد یا گرفته است .
فرزندان عزیزم شما خوب می دانید که میتوانید به مراتب جای پدر را در خانه پر کنید و شما اکنون با توجه بیشتر به مادر مهربانتان طوری برخورد نمایید که ایشان هیچ احساس کمبود و ناراحتی نکند . ضمناً از طر ف من وکیل هستید بروید دست و صورت مادرتان را ببوسید و بگوید این سفارش پدرمان است و من بر شما دعای خیر می کنم و همه ی شما را به خدای بزرگ می سپارم . خدای بزرگ یار و نگهدارتان باشد .
ان الله مع الصابرین/ سید مصطفی هاشیم نژاد/ شانزدهم اردیبهشت 1362
وصیت نامه (2)
بسمه تعالی
ضمن دعا برای امام امت این پیر جماران خدمت برادران
عزیزم برادر حاج فرض الله حاج آقا تقی حاج آقا مهدی و بلخصوص مادر گرامی و از جان
مهربانتر و از سه زن برادرانم سلام و در این خاک کربلا شما را دعاگو هستم و این دل
تنگم قصه ها دارد باری برادران من از غلام حبشی بدتر نیستم و نبوده ام و من راه
خودم را پیدا کردم .
باری برادران شما خیلی برای من زحمت کشیدی و زحمت شما را اینشاالله خدا جبران کند باری برادر و دختر و دو پسر اول خدا دوم شما برادر و فاطمه را به اندازه ی کافی در این نوزده سال که زن من بوده اذیتش کرده ام و اینشاالله بعد از من زندگی ایشان و این زن معصوم را تئمین کنید و منیر جان من الان در این صحرای کربلا گذشته ام فقط ناراحت ام که من نتوانستم پسر یا دختر تو را ببینم دخترم شوهرت را خیلی دوست داشته باش این وصیت پدر است که من آنها را از جانم بیشتر دوست دارم .
و اکرم عزیزم و بهجت و علی رضا و مرتضی آخر دیده ام پدر شما تیپ چاقوکش نبود و باعث افتخار شما شد اگر من خطاای کردم این تقصیر محیط بوده و الان چهار سال که امام امت آمد آیا کسی با چاقو زدم جز دعای کمیل و توسل و نماز و حال هر چه مردم فتند تمام شد و من امانتی بوده ام در این دنیا و خدا مرا برد .
بچه هایم را درش شان را ادامه دهند و کلیه برادران باخصوص محمد آقا – علی زمان و چونکه من الان در جبهه ناراحت ام برادر را نمی توانم اسم ببرم .
و السلام/ دعا برای امام این پیر جماران فراموش نشود. اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله