دوشنبه, ۱۹ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۴۴
از این راه دور و در جبهه غرب کشور برایت سلام گرم می فرستم و امیدوارم همیشه از سلامتی کامل برخوردار باشید. و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید. امروز سومین روزیست من اینجا آمده ام و تصمیم گرفتم و شما را از وضع خودم و وضع جنگ در اینجا با اطلاع سازم. دو روز پیش از تهران حرکت کردم و ساعت سه و نیمه شب به اینجا رسیدم و در آن موقع شب همانجا در کرمانشاه در تاریکی محض فرو رفته بود و هیچ نوری در این شهر در شبها دیده نمی شود و مغازه ها غروب همگی تعطیل می کنند.
نامه شهید «حمید رستمی»

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید حمید رستمی/ پانزدهم فروردین 1337، در شهرستان دماوند به دنیا آمد. پدرش محمدصادق، باغبان بود و مادرش افتخارالسادات نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته زبان انگلیسی درس خواند. به عنوان ستوان دوم ارتش در جبهه حضور یافت. هفدهم شهریور 1360، در شهرک مهدیه سرپل ذهاب توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکر او را در محله درویش زادگاهش به خاک سپردند.

متنی شیوا از نامه شهید «حمید رستمی» را در سالروز شهادتش می خوانید؛

نامه شهید «حمید رستمی»

خدمت برادر عزیزو مهربانم محمدآقا

از این راه دور و در جبهه غرب کشور برایت سلام گرم می فرستم و امیدوارم همیشه از سلامتی کامل برخوردار باشید. و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید. امروز سومین روزیست من اینجا آمده ام و تصمیم گرفتم و شما را از وضع خودم و وضع جنگ در اینجا با اطلاع سازم.

دو روز پیش از تهران حرکت کردم و ساعت سه و نیمه شب به اینجا رسیدم و در آن موقع شب همانجا در کرمانشاه در تاریکی محض فرو رفته بود و هیچ نوری در این شهر در شبها دیده نمی شود و مغازه ها غروب همگی تعطیل می کنند.

و در اولین ساعت شب شهر در تاریکی و سکوت فرو میرود. عراقی شب و روز به اینجا حمله می کنند که گاهی توفیق به بمباران شهر میشود و بعضی اوقات هم بدون هیچ عملی در اثر آتشهای نیروهای خودی فرا می کنند. تا کنون جاهای زیادی را بمباران کرده اند که من موفق به دیدن بعضی از آنها شدم. بهرحال از ساعت سه تا هفت صبح در گوشه ای از خیابان در هوای سرد با چند نفر دیگه ایستادیم و صبح خودمان را بلافاصله به لشگر هشتاد و یک معرفی کردیم و بعد از دو یا سه ساعت ما را بر حسب قرعه کشی تقسیم کردند که من به شهر سرپل ذهاب از بدترین مناطق جنگی غرب است افتادیم و ما را به تیپ ابوذر در سر پل ذهاب آوردند و مستقیماً به گروهان مربوطه مان که یک گروهان رزمی تانک است آوردند و ما در اینجا مستقر شدیم.

در این گروهان من تنها افسری هستم که به اینجا افتاده ام و در این دو روز اینجا هستم، خیلی غریب و بیکار هستم. شهر سر پل ذهاب اکنون هیچکس در آن زندگی نمی کنند چند روزیست که از عراقیها پس گرفته شده و در حال حاضر نیروهای عراقی در سی کیلومتری ما در حال جنگ هستند. خلاصه اینجا پشت جبهه است و تا یک هفته دیگر بایستی خودم را آماده کنم و به جبهه مقدم در (کوره موش، کافی سر، سراب گرم و سومار، شور و شیرین) بروم.

در یکی از این جبهه ها با نیروهای دشمن وارد جنگ شویم.امیدوارم که از این جبهه سالم به وطن برگردم و برایتان خاطره های خوشی از پیروزی بیاورم.

نامه شهید «حمید رستمی»

راستی در اینجا بعلت اینکه ایستگاه تقویت را دید و در قصر شیرین دست عراق است ما از اخبار رادیو محرومیم و فقط اخبار جنگ را از سربازانی که از جبهه برمیگردند می شنویم. در این گروهان فقط سه افسر هستند یکی فرمانده گروهان و یکی من و یکی یک ستوان سه که نبویست هم پنج روز بایستی یکی از ما به جبهه برویم در حال حاضر بیکار هستم و خیلی هم حوصله ام سر رفته و هر لحظه منتظر رفتن به جبهه هستم. انشاالله بعد از برگشتن از جبهه مقدم حتماً برایت نامه ای خواهم نوشت و از وضع جنگ به طور کامل برایت می نویسم.

فعلاً خدانگهدار/ محمدجان التماس دعا/ در نمازت دعا کن که خدا مرا بیامرزد/ دوستدار شما: حمید/ امضاء هفتم آذر 1359
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده