يکشنبه, ۰۷ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۴۷
روز سه شنبه بود چهارشنبه را در همان جا سرکردیم و غروبش آماده حرکت شدیم یعنی درست شب عید فطر و حدود ساعت نه تانکشان شروع به کار کرد ولی بحول و قوه الهی و یاری امام زمان ( س ) فقط جراحت سطحی برداشتند تیرها از فاصله دو متری بچه ها کمانه می کردند و از روی سرشان می رفت آرپی جی ها در فاصله پنجاه متری برادرها از کار می افتاد...
خاطرات خود نوشت شهید «محمد تقی پورمنفرد»
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید محمد تقی پورمنفرد/ پنجم شهریور 1338، در شهرستان ری از توابع استان تهران به دنیا آمد. پدرش «قاسم» نام داشت. وی تحصیلات خود را تا پایان دوره کارشناسی در رشته برق به اتمام رساند. پاسدار بود. و در عملیات رمضان در هفتم مرداد 1361 به شهادت رسید. مزارش در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.

متن پیش رو خاطرات خود نوشت شهید «محمد تقی پورمنفرد» را در سالروز شهادتش آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده است را در ادامه می خوانید؛

سلام خدا بر امام امت قلب تپنده مستضعفین و سلام بر رزمندگانی که با اخلاص کامل و با توکل بر خدا و توسل بر امام زمان سلام ا... علیه برای پیروزی اسلام و مسلمین تلاش می کنند نه و با درود به روان پاک شهدا که با نثار خونشان مسیر انقلاب اسلامی را مشخص نمودند .

ضمن عرض سلام به کلیه افراد خانواده اعم از پدر و مادر و همسر و خواهر و برادر و کلیه آشنایان سلامتیتان را از درگاه ایزد متعال خواهانم و امیدوارم که در پناه ایزد یکتا به خوبی و خوشی و با صبر و استقامت به عبادت و پیروی از ولایت فقیه زمان امام خمینی مشغول باشید .

با عرض معذرت از اینکه دوباره مزاحمتان می شوم در دنباله عرایض گذشته ام راجع به دلیل استقامت پدران و مادران و همسران شهدا و مجروحین و معلولین و اسرا چند کلمه ای خدمتتان عرض کنم و رفع مزاحمت نمایم . در زیارت عاشورای امام حسین ( ع ) می خوانیم.

یا ابا عبدالله لقد عظمت الرزیه و جلت و عظمت المصیبته بک علینا و علی جمیع اهل الاسلام و جلت و عظمت مصیبتک فی السموات علی جمیع اهل السموات ای ابا عبدالله راستی که بس بزرگ شده عزاداری و برجسته و بس بزرگ شده مصیبت تو بر ما و بر همه اسلام و بس بزرگ شده مصیبت تو در آسمانها و بر همه اهل آسمانها . که مصیبتی که بر ابا عبدالله الحسین ( ع ) وارد شده بالاترین مصیبت حتی بر ملائکه الله ( اهل آسمان ) است و امام می فرماید که در مصایب بیاد مصیبت امام حسین ( ع ) بیفتید .

مصیبتی که از همه مصایب بزرگتر است ، مصیبتی که در غم این مصیبت آسمانها گریستند و خون هم گریستند ، پس تفکر پیرامون مصیبتی که بر این خانواده معظم وارد شد میتواند تمام مصایب روزگار را بر انسان سهل کند . وقتی که انسان یاد آن زمانی می افتد که فرزند برومند خود حضرت علی اکبر ( ع ) را با آم وضعیت و فرق شکافته از دست می دهد.

خاطرات خود نوشت شهید «محمد تقی پورمنفرد»

آنفردی که اینقدر شبیه به پیغمبر خدا بود که هر گاه یکی از اهل بیت دلش برای پیامبر ( ص ) تنگ می شد به قیافه زیبای وی نظر می انداختند و با آن همه مقام معنوی ، فرزند فاطمه زهرا ( س ) فرزند امام حسین ( ع ) و نوه پیغمبر خدا، چطور می تواند بر مصیبت دور افتادن و یا از دست رفتن شخص گنهکار و غیر معصوم .

شخصی که وجودش با آن همه گناه چندان ارزشی برای اسلام ندارد ناراحت باشد و غمگین شود و حتی گریه کند و یا چطور می تواند ببیند که خیمه ابا عبدالله ( ع ) را آتش می زنند و اهل بیتش را به اسارت می برند به گوش دختر کوچکش سیلی می زنند.

خواهرش زینب ( س ) این شیرزن صحرا کربلا را ، پسرش امام سجاد این اسوه و نمونه تقوا و پرهیرکاری را در محفل یزید در حال اسارت وارد می کنند ، حتی چادر از سر زینب ( س ) می کشند و چه مصیبتی بالاتر از این که به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت بی حرمتی گردد.

و یک نفر همه اینها را بداند و ببیند و باز بخواهد برای مصیبت های کوچکی ناراحت گردد بله این رمز صبر و استقامت شیعیان آل علی ( ع ) و عاشقان حسین ( ع ) است که هر وقت می خواهند مصیبت خودشان را یاد بیاورند اول مصیبتی را که بر این خانواده گرامی وارد آمده بیاد می آورند سپس مصیبت خودشان آسان می گردد پس هر گاه در نبود ما ناراحت شدید دلتان گرفت یاد زینب بیفتید.

که چطور غم شهادت برادر و برادرزاده ها و سارت خاندانش را با صبوری تحمل کرد و در محفل یزدیان چون شیر خروشید و آنها را رسوا نمود . بخاطر زینب و حسین ( ع ) اشک بریزید که اگر یک قطره اشک خالصانه بوجه الله آمرزیده.

خاطرات خود نوشت شهید «محمد تقی پورمنفرد»

در مصیبت شهید کربلا ریخته شود تمام گناهان آمرزیده خواهد شد و انسان پاک می شود بیش از این سرتان را درد نمی آورم . حتماً تعجب می کنید که چطور اینقدر زود نامه نوشتم تعجبی ندارد از آن روزی که اولین نامه را نوشتم.

شب برای رزم شبانه رفتیم و حدود 30 کیلومتر پیاده روی کردیم و تمرین برای حمله که تا صبح ساعت 10 طول کشید سپس تا ظهر استراحت بود و بعد از خوردن ناهار و خواندن نماز و کمی استراحت یک تاکتیک دو ساعته رفتیم و سپس به مقر برگشتیم.

و درست فردای همان شب ما را به خط برای حمله آوردند در طی این راهپیمائی کف پایم عجیب درد گرفته بود و با خودم می گفتم چطور در شب حمله با این پای دردناک راه بروم اما همینکه در یک کیلومتری خط اول از ماشین پیاده شدیم پا دردم خوب شد و با هر طوری که بود خود را به پشت خاکریزها مان رساندیم و جای نیروهای قبلی مستقر شدیم .

در این موقع روز سه شنبه بود چهارشنبه را در همان جا سرکردیم و غروبش آماده حرکت شدیم یعنی درست شب عید فطر و حدود ساعت نه تانکشان شروع به کار کرد ولی بحول و قوه الهی و یاری امام زمان ( س ) فقط جراحت سطحی برداشتند تیرها از فاصله دو متری بچه ها کمانه می کردند و از روی سرشان می رفت آرپی جی ها در فاصله پنجاه متری برادرها از کار می افتاد .

خلاصه در آنجا واقعاً امدادهای غیبی را به وضوح می شد دید فقط چشم بصیرت می خواست که نداشتیم ، همه در بین برادران رفتیم تا رسیدیم به اولین دسته تانک ، راستی یادم رفت بگویم ماموریت ما شکار تانک بود منتهی سلاحمان تعداد... بود به اولین دسته تانک رسیدیم با فریاد الله اکبر لا الله یا حجت ابن الحسن عجل علی ظهورک همه را فراری دادیم و آرپی جی زنهای ما شروع به شکار تانک کردند تانکی بود که از جلوی ما در می رفت و پشت سرش با یک گلوله آرپی جی آتش می گرفت و خدمه هایش با گلوله کلاش به زمین می ریختند .

از ساعت ده و سی دقیقه الی دوزاده شکار تانک داشتیم تا دسته مان را گم کردیم و از سه طرف به پیش می رفتیم در دشت باز و بدون علامت و تاریک فقط آتش تانک ها راه را روشن کرده بود تا اینکه به گردان حبیب ابن مظاهر رسیدیم ( گردان ماانصار الرسول بود ) و با آنها ادغام شدیم.

و تا آخر مسیر رفتیم ساعت یک و سی دقیقه به محل موعود رسیدیم و سنگر کندیم و پدافند کردیم تا صبح یکجا هم بدون راهنما داشتیم می رفتیم نمی دانستیم کجا می رویم که برادرها متوسل شدن به امام زمان علیه السلام و دیگر ائمه و متوجه شدیم داریم.

بطرف عراقیها می رویم چون نزدیک رسیدیم به طرف ها تیزاندازی کردند و ما فی الفور تغییر جهت دادیم و بعد از چند صد متر ناگهان به موتور سوارهای خودمان برخوردیم و راه را پیدا کردیم و به خاکریز خودمان رسیدیم خلاصه جایتان خالی خیلی صحنه جالبی بود.

با اسلحه کلاشینکف بدنبال تانک می دویدیم و تانک فرار می کرد خلاصه برادرها دلی از عزا در آوردند و تانکهای زیادی زدند که جمعاً گویا با نفربرها سیصد و هفتاد و دو دستگاه زده شد و البته چند تا هم غنیمت گرفته شد که به عقب آوردیم خلاصه حزب ا... نشان داد.

که چطور باید جلو برود دست خدا را که از آستین حزب ا... بیرون آمده بالای همه دستهاست انشاء .... قرار است مجدداً حمله کنیم تا بصره را آزاد نمائیم و به قول فرمانده تیپ می خواهیم.

سیلی به صدام ب زنیم و فعلاً ( جمعه ) دو روز است که می خوریم و می خوابیم و از امت حزب ا... التماس دعا داریم چون در حمله دو شب پیش هیچکاره بودیم و بعضی از برادرها اصلاً یک تیر هم نزدند.

ولی با اینحال عراقیها در رفتند انشاءا...در حمله بعدی بیش از این و محکمتر از این سیلی به صدام خواهیم زد بیاری خدا و فرماندهی امام زمان ( علیه السلام ) .

حمید هم با ما در حمله بود و حالش خوب است و اینکه نامه نوشتم بیکار بودم . نه کاغذ دارم و نه مطلب گفتنی انشاءا... مفصلش ذکر خواهد شد به همه سلام برسانید . به امید زیارت کربلا و استقرار جمهوری اسلامی اعراق / خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

بنده گنهکار خدا محمد/ یکم مرداد 1361

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده