به مناسبت سالروز «شهادت» وصیت نامه «شهید محراب تاجیک» منتشر شد؛
خدایا من یک سرباز بودم سرباز وطنم ، من به جبهه آمدم تا از اسلام و قرآن و از میهنم که در دست اجانب و کفار بود دفاع کنم و اکنون که تیر کفار به پهلوی من خورده و احساس می کنم چند لحظه دیگر به تو ملحق می شوم خیلی خوشحالم ، خوشحال از اینکه مرا شایسته شهادت دیدی و مقام شهید را نصیب من کردی ، تو را شکر می کنم که مرا با شهیدان اسلام همجوار خواهی کرد
«شهید محراب تاجیک»

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید محراب تاجیک/ نوزدهم خرداد 1344، در شهرستان کرج به دنیا آمد. پدرش علی، کشاورز بود و مادرش حلیمه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. چهارم خرداد 1365، در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در روستای سیف آباد تابعه شهرستان شهریار قرار دارد.

وصیت نامه «شهید محراب تاجیک» متنی متفکرانه از دلاور مردی از خطه شهرستان شهریار را در ادامه می خوانید؛

بسم الله الرحمن الرحیم

بار الها شهیدان ما را که دلباخته تو بوده اند بجوار خود بپذیر و در صف اولیاء خود قرار ده .

بار الها در این دم آخر عمر مرا قدرتی عطا فرما تا بتوانم وصیتی برای بازماندگانم بنمایم . ای خدا ، ای خدایی که ما را آفریدی ، ما هیچ نمی دانستیم و توبه ما همه چیز دادی ، وجودی در دنیا به ما امانت دادی که باید به تو برگردانیم .

خداوندا من اکنون که تو را و امام زمان را در پیش رویم می بینم و حتم دارم که لحظاتی دیگر به سوی تو خواهم آمد از تو می خواهم که مرا با اولیاء خود همنشین کنی هر چند که می دانم من هیچوقت به پای آنان نمی رسم .

خدایا من یک سرباز بودم سرباز وطنم ، من به جبهه آمدم تا از اسلام و قرآن و از میهنم که در دست اجانب و کفار بود دفاع کنم و اکنون که تیر کفار به پهلوی من خورده و احساس می کنم چند لحظه دیگر به تو ملحق می شوم خیلی خوشحالم ، خوشحال از اینکه مرا شایسته شهادت دیدی و مقام شهید را نصیب من کردی ، تو را شکر می کنم که مرا با شهیدان اسلام همجوار خواهی کرد.

ای خدا تو خود می دانی که فرزند پیش مادر خیلی عزیز است و غم از دست رفتنش برای او خیلی دشوار از تو می خواهم که به مادرم صبر فراوان بدهی و از تو ای مادر.

ای مادر غمخوار و مهربانم ، ای مادر عزیزتر از جانم ، ای بهترین کس بعد از خدا در دنیایم ، از تو می خواهم که برایم گریه و زاری نکنی تا دشمنانم خوشحال شوند . ای مادر یادت باشد که ما همه امانتیم و بالاخره خداوند روزی امانتانش ار پس خواهد گرفت.

من هم امانتی بودم پیش تو به مدت بیست سال و اکنون بعد از بیست سال خدا می خواهد این امانتش را پس بگیرد آیا تو باید ناراحت باشی نه مادر تو باید خوشحال باشی ، خوشحال از اینکه فرزندی تربیت کردی که شایسته شهادت در راه اسلام و قرآن ، خوشحال باش از اینکه امانتت را بدین صورت به خدا باز می گردانی.

نه به صورت دیگر ، به صورت شهید ، شهادتی که همواره آرزوی من بود و برای رسیدن به آن ده ماه در جبهه بودم و اکنون خوشحالم از اینکه خدا مرا شایسته شهادت دیده و مقام شهید را به من ارزانی داشته . ای مادر ، از تو می خواهم که وصیت مرا فراموش نکنی و از شهادت من خوشحال باشی نه غمگین . خداحافظ مادر .

و اما ای پدر ، ای پدر و پیر و مهربانم تو هم مثل مادر ناراحتی نکن تو علاوه بر من سه پسر دیگر هم دارای امیدوارم که آنها بتوانند جای خالی مرا پر کنند بطوری که تو احساس دلتنگی نکنی ای پدر فراموش نکن که دیگر پیر شده ای و نمی توانی مثل سابق کار کنی از تو خواهش می کنم که دیگر کار زیاد و اضافی انجام ندهی .

ای پدر و مادر ، ای پدری که بیست سال زحمت مرا کشیدی و با غم و اندوه فراوان مرا بزرگ کردی و به این رسانیدی از شما می خواهم کمه به رضای خدا راضی باشید و هر چه او می خواهد شما هم بخواهید و همیشه بگویید خدا یا راضیم به رضای تو و خود را بدین صورت دلداری بدهید .

و اما وصیتی هم دارم به برادرانم که راه مرا ادامه بدهند و نگذارند که چراغ راه من خاموش بماند . هدف مرا که همانا پیروزی اسلام و آزادی میهن از دست بعثیون کفار است ادامه دهند و نگذارند که دشمن به خاک وطنمان رسوخ کند و همچنین از شما می خواهم که عصای دست پدر باشید و هر چه او گفت قبول کنید چون او صلاح شما را می خواهد .

از شما می خواهم که جای خالی مرا برای او پر کنید تا او احساس کمبود نکنند همانطور که می دانید پدر غریب است و کسی را جز شما ندارد از شما می خواهم که او را تنها نگذارید و هر جا رفت از پشتش بروید تا او احساس غریبی و دلتنگی نکند و به او تا آنجایی که می توانید دلداری بدهید.

و اما سخنی چند هم با شما خواهران عزیز و فداکارم دارم . ای خواهران دلسوز و مهربانم از شما می خواهم که زینب گونه برای من عزاداری کنید اگر گریه می کنید گریه ای نکنید که دشمنان را شاد کند . گریه کنید گریه ای که افتخار آمیز باشد نه گریه سر شکستگی از شما می خواهم به جای گریه زیاد سخنی بگویید که به دهن دشمن بزند همانطور که زینب این کار را کرد همچنین خواهش می کنم که مادر را تنها نگذارید و به او دلداری بدهید نه اینکه با گریه زیاد او را هم ناراحت کنید .

از کسانی که زحمت کفن و دفن مرا می کشند خواهش می کنم که مرا در جای نزدیکی به خاک بسپارند چون می دانم که مادر و خواهرانم طاقت دوری مرا ندارند .

اگر نزدیک باشد خیلی بهتر است . دیگر سخن ندارم و همه شما عزیزان را از دور در این لحظات آخر و گرامی می بوسم .

امیدوارم که وصیت مرا فراموش نکنید خداوند صبر فراوان به شما مرحمت فرمایدر

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده