به مناسبت سی و ششمین سالگرد «شهادت» زندگی نامه «شهيد محمد رضا بختياری» منتشر شد؛
بعد از پيروزي انقلاب شهيد بختياري از همان اوايل نيز پاسداري از دست آوردهاي اين انقلاب را که خود سهمي در آن داشت هدف خود مي دانست . شبهاي فراواني در کوچه و مسجد محل پاس مي داد و عضو بسيج نيز بود. زماني که جنگ تحميلي آغاز شد .تنها آرزويش شهادت بود و شهادت...
پاسدار شهيد محمد رضا بختياري

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ پاسدار شهيد محمد رضا بختياری در روز 12 آبان در سال 1342 در خانواده اي متوسط و مذهبي در يکي از محلات جنوبي شهر تهران که در حوالي شهرري قرار دارد بدنيا آمد.

در هنگام 5/5 سالگي يعني در سال 1348 در دبستان اسلامي پل سيمان تحصيل آغاز کرد . دوران ابتدايي و راهنمايي را با شايستگي پشت سر گذاشته در سال 1356 وارد مرحله دبيرستان شده و تحصيلات خود را در رشته خدمات ادامه داد. درسال 1360 سال موفقيت شخصي او بود چرا که در اين سال به اخذ درجه ديپلم نايل گشت.

و در ضمن او يک عکاس ماهري بود وکمک خوبي به خانواده اش مي کرد.

اين شهيد در زماني که تمامي ملت ما دست اندر کار انقلاب اسلامي خود بودند هم بصورتي در اين جريانات شرکت داشت چه بسيار روزها که رو در رو با سربازان مزدور آريا مهري به جنگ و ستيز پرداخت و چه فراوان ايامي که باتون اين مزدوران او را مجروح ساخت.

بعد از پيروزي انقلاب شهيد بختياري از همان اوايل نيز پاسداري از دست آوردهاي اين انقلاب را که خود سهمي در آن داشت هدف خود مي دانست . شبهاي فراواني در کوچه و مسجد محل پاس مي داد و عضو بسيج نيز بود. زماني که جنگ تحميلي آغاز شد .تنها آرزويش شهادت بود و شهادت...

پاسدار شهيد محمد رضا بختياري/بیستم اردیبهشت منتشر شود

و به هر دري که مي زد نکند آرزو و آرمانش برآورده نگردد. ابتدا دوره بسيج براي اعزام به جبهه را پشت سر گذاشت. اما او مسير اين هدفش را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دنبال کرده و بعد از پايان دوره در روز 10 ارديبهشت 1361 و در آن زمان که رزمندگان ما در بحبوحه حمله بيت المقدس بودند.

او بهمراه عده ديگري از برادران پاسدار بعنوان سر گروه وارد جبهه گرديدند هنوز شش روزي از ورودش در جبهه حق عليه باطل نگذشته بود که بر اثر ترکش خمپاره مزدوران صدامي در سن18 سالگي شربت شهادت نوشيده و هدف ديرينه اش را باز يافت.

زماني که منافقين تمامي آمال و نقشه هاي پوچ خود را نقش برآب مي ديدند هر روز در پي توطئه اي در پس توطئه ديگر بودند و شهيد گرانقدر ما بود که بهر صورت با عمال و ايادي آنان مي جنگيد در کوچه خيابان ، معابر عمومي وحتي در حضور فاميل که احساس کوچکترين مسئوليتي نمي کردند.

از ديني که از اسلام و مسلمين داشت دفاع مي کرده جنب وجوش پايان ناپذيرش در دبيرستان از او مبارزي تمام عيار ساخته بود. حتي زماني در سر کلاس درس مشتي به محکمي مشت امام بر صورتي منافقي از منافقان زمان کوبيده بود که خون از روي آن منافق کثيف جاري شده بود و وقتي که معلمش او را تهديد کرده بود شجاعانه برخاسته.

و گفت : آقا ! مرا از چه مي ترساني از مردود شدن ؟ نه ، من از اين چيزها ترسي ندارم. مگر درس خواندن ما براي چيست؟ مگر جز براي آينده اين انقلاب است؟ پس چگونه من تنها به اين درس خود چسبيده و به آن اکتفا کنم و اينها با کارها منافقانه خود اخلال ايجاد و بر عليه انقلابم توطئه کنند؟ نکند اصلاً خودتان هم طرفدار آنها هستيد؟!

اين شهيد عزيز محمد رضا بختياري است که همدرسانش چنين از او مي گويند، گفتني از اعماق تمامي وجود و با چهره اي اشکبار بختياري در مبارزه با منافقان در تمام مدرسه بالاتر از خودي جز خدا نمي شناخت زماني که او در مدرسه بود همه از او حساب مي بردند.

چه معلم چچه مدير اما اگر او در مدرسه حضور نداشت دبيرستان تبديل به بازار مکاره اي براي منافقان کوردل مي شد . ما قدر اين دوست صديق و وفادار را نداشتيم دوستي که در مدرسه و کلاس چون شمعي مي درخشيد. و....

چه تشبيه زيبائي همانگونه که استاد شهيد مطهري فرموده:(( شهيد شمع تاريخ است)) و خود مي سوزد تا روشنگر راه ديگران باشد.

والسلام

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده