ادامه دهنده راه «شهدا» با عزمی راسخ باشید
نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید علی اصغر ازناوی/ دوم فروردین 1343، در روستای قرانگنی از توابع شهرستان ملایر چشم به جهان گشود. پدرش علی، کارگری می کرد و مادرش احترام نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه در رشته تجربی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیستم فروردین 1366، با سمت تخریب چی در شلمچه به شهادت رسید. پیکر وی مدت ها در منطقه بر جا ماند و بیست و هشتم اسفند 1373، پس از تفحص در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید علی اصغر ازناوی؛
بسمه تعالى
بنام الله پاسدار حرمت خون شهدا
با سلام و درود بر يگانه منجى عالم بشريت حضرت ولىعصر (عج) و نايب بر حقش امام امت خمينى كبير و به اميد پيروزى نهايى رزمندگان كفر ستيز صحنههاى نبرد و به اميد زيارت كربلاى حسينى انشاءالله .
پس از عرض سلام خدمت پدر و مادر عزيزم و برادران و خواهران خوبم اميدوارم كه سلامت باشيد خداوندا اين وصيتنامه را كه مىنويسم بخاطر خوش آمدن ديگران نيست بلكه بخاطر عمل كردن آن به وصيتنامههاست طى اين چند سال عمرى كه كردم هرگز نتوانستم شكرگزار نعمتهاى خدا باشم نعمتهايى را كه به اين حقير از اين راه داده است راه دورى نمىرويم.
همين خودمان را كه در نظر بگيريم مىبينيم چشم و گوش و دست و پا و ديگر اعضاء بدن را
به ما داده است از بزرگترين نعمتها مىباشد وقتى كه به اين نعمتها فكر مىكنيم آيا
وجدانا شده است كه شكر اين همه نعمت را بكنيم من خودم فكر نمىكنم چنين كارى را كرده
باشم و بعد از اين همه عمر كه گذشته تازه متوجه شدهام همين بدنى را كه به ما داده
امانتى است نزد ما .
وقتى كه شخصى بما مىرسد و مىگويد فلانى مقدارى جنس پيش شما امانت مىگذارم البته خوب از آن محافظت خواهيم كرد و بعد كه خواست تحويل بگيرد با دل و جان تقديم وى مىكنيم پس وقتى كه خداوند بزرگ يك امانت به ما داده آيا از آن محافظت نمىكنيم آيا هر موقع كه از ما خواست تحويل بگيرد به او پس نمىدهيم البته كه اينچنين خواهيم كرد پس چه بهتر آن است كه اين امانت را تا موقعى كه خراب نشده و از بين نرفته به صاحب اصلى آن برگردانيم.
بله منظورم همين جسمى است كه از خاك بوجود آمده و به خاك برمىگردد خداوند اميدوارم كه از اين نعمتى كه به اين حقير دادهاى بنحو احسن استفاده كرده باشم و از تو مىخواهم كه بدنم را در راه خودت تكهتكه كن و يك تكه را پهلوى جعفر عزيز محمدى و تكه ديگر آن را پهلوى مصطفى صادقى و بدنم را در بيابان بينداز تا بياد مولايم حسين (ع) باشم كه چگونه بدنش در بيابان سوزان افتاده فقط از من يك پلاك باقى بماند آن هم بعنوان ثابت شدن شهادتم.
و چند سخن با پدر و مادر عزيز و خانواده عزيزم:
پدر و مادر عزيزم من به چنين خانوادهاى افتخار مىكنم كه همانند ديگر خانوادههاى شهدا فرزندى را در راه خدا بزرگ كرده و براى او قربانى مىكند در ضمن پدر و مادر عزيزم فرزندان شما همچنين خود شما امانتى هستيد از جانب پروردگارو بهتر آنست قبل از اينكه صاحب امانت به سراغ امانت بيايد ما خودمان تا امانت از بين نرفته به صاحب اصلى برگردانيم.
پدر و مادر مهربانم اگر جنازه من بدست شما نرسيد و بوسيله پلاك شهادتم ثابت شد پهلوى قبر جعفر عزيز محمدى سنگ قبرى بعنوان يادبود بگذاريد و از نيامدن جنازهام ناراحت نباشيد و مزاحمت براى برادران تعاون ايجاد نكنيد و از خداوند مىخواهم كه به شما صبر زيادى بدهد و زحماتى كه برايم كشيدهايد حلال كنيد و از شما مىخواهم كه بعد از من با ايمانى قوىتر برادرانم را راهى جبهه كنيد تا ادامه دهنده راه شهدا و راه من باشند.
و سخنى با برادرانم:
برادران عزيزم از شما مىخواهم كه پدر و مادر عزيزمان را يارى كنيد و هر چه آنها گفتند گوش كنيد و از شما مىخواهم كه ادامهدهنده راه شهدا و راه اين حقير كه برادرتان هستم باشيد و نگذاريد اسلحه برادرتان به زمين بيفتد آنرا برداريد و به جلو برويد انشاءالله كه خداوند همه رزمندگان را يارى كند و به كربلاى حسينى (ع) برساند
خواهران عزيزم از شما مىخواهم در پشت جبهه كمك كنيد و با حجابتان مشتى محكم بر دهان دشمن بزنيد.
دوستان ،آشنايان و همسايهها از شما ميخواهم هر بدى و هر خوبى از ما ديديد حلال كنيد.
و مقدارى صحبت با برادران بسيجى چه در منطقه چه در عمل:
برادران عزيز از اينكه با شما بسيجيان آشنا شدهام افتخار مىكنم و هر موقع كه با شما هستم از بهترين ساعات زندگيم هست و نمىدانيد وقتى كه بعضى از شماها از بينمان مى رفتند حالم گرفته مىشد و با خود مىگفتم چرا ما نبايد قدر يكديگر را بدانيم و هميشه بعد از شهادت آنها قدرشان را مىفهميم .
اى عزيزان از همه شما ميخواهم كه قدر يكديگر را بدانيد و بخاطر كوچكترين حرفى بين دوستى خوبتان اختلاف نياندازيد با يكدل شدن خودتان چشم دشمنان اسلام و انقلاب را كور كنيد .
البته اين حقير كوچكتر از آن هستم كه بخواهم به شما تذكر بدهم از شما برادران عزيز يك چيز مىخواهم واقعا وصيتنامه شهدا را كه مىخوانيد جبههها را پر كنيد كه من نيز سخنان آنها را تصديق مىكنم اميدوارم كه ادامهدهنده راه شهدا باشيد انشاءالله و در آخر پدر و مادر عزيزم از شما مىخواهم هر تداركى كه براى عروسى كردن من ديده بوديد آن را براى شهادتم انجام دهيد.
خدايا ،وقتى كه به جبهه رفتم بخاطر آن بود كه عاشق خودت شدم نه اينكه طمع بهشت را داشته باشم و با شهادتم وقتى به بهشت رفتم بهشت را براى زيبايى و تجملات و حوريان داخلش نمىخواهم بلكه بهشت را بر آن مبنا مىخواهم كه نزد مولايم حسين (ع) باشم و در جايى كه حسين (ع) شهيدان و اهل بيت در آنجا هست حوريان و ديگر تجملات بهشتى معنا ندارد البته در جوار آن بزرگمردان آنها هم نصيبمان شد چه بهتر يعنى همان حوريان -تجملات داخل بهشت
در ضمن پدر و مادر عزيزم به آنهايى كه در خط امام نيستند و آنهايى كه سركوچهها مزاحم ناموس ديگران ميشوند و به كسانى كه حجاب خود را رعايت نمىكنند و بدحجاب هستند به اينها بگوئيد كه حق ندارند در ختم اينجانب شركت كنند چون راضى نيستم.
و از شما ميخواهم بر سنگ مزارم چنين؛
بى ياوران عالم با چشم دل ببينند*** آيينه زمان است اين پير در جمارن
خدايا،خدايا،تا انقلاب مهدى (عج) خمينى را نگهدار *** خدايا،خدايا منتظرى نستوه محافظت بفرما
براى خشنودى آقا امام زمان (عج) و براى سلامتى امام امت و رزمندگان و شفاى معلولين و آزادى اسيران و شادى روح شهدا همه با هم سه بار صلوات محمدىپسند ختم كنيد.
دوستدار هميشگى شما؛ على اصغر ازناولى
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران.