نگاهی به دفتر زندگی «شهید قاسم سبزعلی»
نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛شهادت معرج عروج عاشقانی است که از قید جان گذشتند تابراق عشق آنان را به وادی عدم کشاند واین عدم یعنی دست یافتن به تمام اسرار عالم
آشنایی با شهید
شهید قاسم سبزعلی در روز بیستم تیرماه 1336 در منزلی در کوچه دباغی بدنیا آمد. دوره ابتدائی را در مدرسه ششم بهمن و دوره راهنمائی را در عسجدی گذراند. سپس وارد هنرستان شد و رشته ساختمان را به پایان رساند. در دورۀ جوانی پدر خود را از دست داد و با اینکه برادرانش توان پرداخت مخارج او را داشتند،
او توأم با تحصیل کار میکرد و
مایحتاج خود را از خود تهیه مینمود. به گفتۀ مادر شهید، او وقتی دوره ابتدائی را به
پایان رسانید و وارد دوره راهنمائی شد، کم کم به وضع اجتماعی و نارسائیها و کمبودها
و ظلمهای رژیم و تبعیضها و فسادهای جامعه آگاه شد و هر وقت به منزل میرفت از وضع بد
محیط با مادر خود میگفت و مادر، او را به صبر دعوت میکرد.
تا اینکه زندگی قاسم وارد
مرحله نوینی شد و از آن پس همیشه با بسته های اعلامیه و نوار به منزل میآمد و از بعضی
دوستانش دعوت میکرد و در منزل به شنیدن نوارهای امام می پرداختند.
و در مقابل مادرش
که از او میخواست احتیاط کند، میگفت ما کار امام حسین را میکنیم. میگفت ما شش تا برادریم
و برای زنده نگه داشتن اسلام باید شهید شویم و باید خونمان را برای اسلام ایثار کنیم.
به خانوادۀ سبزعلی اطلاع رسیده بود که ساواﻙ را به منزل داشته.
قاسم همگام با انقلاب و در جهت آن، فعال و پویا حرکت میکرد. در همۀ مجالس و راهپیمائیها شرکت داشت. مادر شهید میگوید هر وقت قاسم از مادرش میخواسته که در منزل بماند و اگر احتمالا " درگیری پیش بیاید، درهای منزل را باز کند و جمعیت را پناه دهد.
قاسم شبها برای تکبیر شبانه به پشت بام میرفته که با مخالفت آقای لاله زاری روحانی محل روبرو میشد. و روحانی مزبور قاسم را تهدید میکند که اگر به اینکا ادامه دهد او را به مأموران حکومتی معرفی خواهد کرد. و قاسم ناامید و گریان از پشت بام پائین میآید و میگوید خدایا تو شاهد باش که عالم محل از تکبیر گفتن ما جلوگیری میکند.
قاسم برای ادامه تحصیل تصمیم داشت که به کشور هند برود و همۀ کارهایش را جهت عزیمت به آنجا انجام داده بود. ولی یک هفته قبل از رسیدن موعد اعزام به شهادت رسید.
بزرگترین آرزویش دیدن امام خمینی بود و اینرا بارها گفته بود. خیلی امید
داشت که امام از پاریس برگردد و امام را ببیند. به مادرش گفته بود که اگر من به خارج
بروم و امام بیاید برای دیدارش به وطن باز خواهم گشت.
و در آخر تصمیم گرفته بود بماند
تا امام را ببیند و برود ولی او رفت و امام در روز بیست و سوم شهادتش بر مزارش به بهشت
زهرا رفت و از شهدا گفت و از انقلاب و از پیروزی و از نبرد. شب هفت شهید سبزعلی شاه
جنایتکار از ایران گریخت و روز چهلم قاسم، انقلاب پیروز شده بود و امام دستور شکست
اعتصابات را داده بود.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران