همرزم شهید اسداللهی در مراسم تشییع روایت کرد:
همرزم شهید اسدللهی در مراسم تشییع قسمتی از وصیت نامه شهید، خطاب به فرزند 4 ساله اش محمد را خواند: "محمد، زندگی کن برای مهدی، درس بخوان برای مهدی، محمد، ورزش کن برای مهدی و محمد، من تو را از خدا برای خودم نخواستم تو را از خدا خواستم برای مهدی"
نوید شاهد: صبح امروز مراسم تشییع پیکر شهید مدافع حرم "حمیدرضا اسداللهی" از مسجد موسی بن جعفر(ع) منطقه 17 شهریور برگزار شد.

مردم، دوستان و خانواده شهید پیکر مطهر "حمیدرضا اسدللهی" را تا میدان خراسان مشایعت کردند و "محسن" از همرزمان و دوستان شهید که لحظه به شهادت رسیدن وی در کنار او بود چگونگی شهادت حمیدرضا اسداللهی را برای مردم روایت کرد.

همرزم شهید اسدللهی در ابتدا آیه  مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا را قرائت و سخنش را اینگونه آغاز کرد: قسمت اول این آیه مربوط به حاج حمید است و قسمت دوم مربوط به ما رفقا و بازمانده ها می شود. حاج حمید به عهدش با خدا و امام زمان(عج) وفا کرد و همه هدف او در زندگی سربازی برای ولی نظام، حضرت آقا بود. در تمام زندگی اش سعی کرد دین خدا را و معارف اهل بیت را خوب بفهمد و بهتر از آن، عمل کند.

وی سپس به بزرگترین آرزوی شهید اسداللهی اشاره کرد و ادامه داد: بزرگترین آرزوی حاج حمید این بود که بیشترین خدمات به جبهه حق و بیشترین ضربه را به دشمن از طریق و زندگیش باشد.وصیت نامه ی پرنورش بزرگی روح و معرفتش را نشان می دهد. قسمتی از وصیت نامه مناجات با امام زمان(عج) قسمی صحبت با مقام معظم رهبری و قسمتی دیگر صحبت با مظلومین و مستضعفین جهان است. یک قسمت دیگر هم صحبت او با فرزند 4 ساله اش است.

همرزم شهید از مردم خواست وصیت نامه شهید را بخوانند تا شخصیت او را بیشتر بشناسند و توضیح داد: در بخشی از وصیت نامه اش خطاب به پسرش نوشته است: "محمد، زندگی کن برای مهدی، درس بخوان برای مهدی، محمد، ورزش کن برای مهدی و محمد، من تو را از خدا برای خودم نخواستم تو را از خدا خواستم برای مهدی"

دوست شهید اسداللهی از آرزوی شهید برای فدا کردن آخرین قطره خون شاهرگش و رسیدن به این آرزو گفت: حمید می خواست به این عبارت زیارت عاشورا که می گوید "الذین بذلوا مهجهم دون الحسین(ع)" برسد و مثل یاوران اباعبدالله تا آخرین قطره خون خود را برای امام زمانش فدا کند و بدانید ترکشی که سال ها انتظارش را می کشید به شاهرگش نشست و تا آخرین قطره خون گردنش را برای یوسف زهرا(س) فدا کرد.

همرزم شهید مدافع حرم از تلاش او برای یاد گرفتن لهجه سوری و عشق رفتن به جبهه صحبت کرد و ادامه داد: برای اینکه بتواند خوب نوکری کند روز قبل از اعزام به منطقه از من خواست تا بلیط مشهد بگیرم. خدمت امام رضا رسیدیم و گفت: "یا امام رضا همه ما را با شما می شناسند، ولی نعمت ما شمایید، کاری کنید مه ابروریزی نکنیم و موثر باشیم" و در آخر هم برات شهادت را از امام رضا گرفت.

وی به خاطره ای دیگر از شهید اسداللهی اشاره کرد و گفت: یک ساعت قبل از حرکت به سمت مقرمان در تهران زنگ زد و به من گفت: با داروخانه ای هماهنگ کن که دون نسخه به من دارو بدهدف منطقه به دارو نیاز دارد" کسی نگفته بود بلکه خودش تشخیص داد و عمل کرد با اینکه می دانستم دستش تنگ است اما قرض کرد و مصداق بارز این آیه شد که هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ و همه چیزش را در این راه فدا کرد. 15 سال با انرژی در این مسیر سربازی و در مناطق محروم فعالیت و سال ها در فضای بین الملل همچون لبنان، عراق، پاسکتان و سوریه نوکری کرد.

همرزم شهید اسداللهی به حضور شهید در سوریه اشاره کرد و گفت: به سوریه می رسیم. هیچ کس او را نمی شناخت، خیلی سریع رشد کرد، امام جماعت گردان شد، قاری گردان شد، بهیار تخصصی گردان شد و از همه مهمتر یک رزمنده مطیع بود. یک هفته قبل از شهادت در عملیات هایی که شرکت می کردیم تنها تعداد کمی انتخاب می شدند فرمانده می گفت" حمید خیلی اهل تبعیت است".

وی ادامه داد: شب شهادت امام حسن عسگری(ع) چنان دعای توسلی خواند که همه ی دل ها را منقب کرد انگار می دانست که می خواهد برود. به فراز مربوط به امام حسین(ع) که رسید این جمله را گفت: "تموم زندگیم مال حسینه" به فراز مروبط به امام رضا که رسید عرض کرد یا امام رضا زن و فرزندم را به تو می سپارم. نیم ساعت قبل از حرکت برای عملیات توی ماشین آماده بودیم دیدیم همه به جز حمید هستند. گشتم حمید را پیدا کنم دیدم به حمام رفته. داد زدم حمید دیر شده گفت: دارم غسل شهادت می کنم.

همرزم شهید درباره شب عملیات و شهادت شهید اسداللهی اینگونه روایت کرد: عملیات شروع شد و دلاورانه جنگید. فرمانده دستور داد که حمید نیاید التماس کرد و به حضرت زهرا(س) قسم داد که برای پاکسازی همراه بچه ها باشد. وسط عملیات دشمن آتش می ریخت. اقتدا کرد به اباعبدالله. اذان ظهر شد همان لحظه در فشار سنگین دشمن به کنار آمد تا تیمم کند و نماز بخواند. در حین تیمم ترکشی که سال ها انتظارش را می کشید تا او را به مادر مهربانش حضرت زهرا(س) برساند به گردنش اصابت کرد.

همرزم شهید مدافع حرم ادامه داد: حمید شعری را شبها در حرم حضرت زینب(س) می خواند و ناله می زد و می گفت: " علوی می جنگم، مرتضوی می میرم، انتقام حرم زینب و من می گیرم، حسنی مذهبم و حسینی آینم، من پای ناموس علی شاهرگم و میدم" و در نهایت هم ترکش به شاهرگش نشست. لحظات آخر خون بدنش داشت تمام می شد. اصلا تقلی نمی کرد، دوستی گفت حمید اذان شده نماز بخون. آرام آرام چشمهاش بسته می شد. گفت حمید اربابت روز عاشورا تو معرکه نماز خوند توام باید وسط معرکه نماز خونی، به جای نماز بکو الله اکبر، صدایش نیامد ولی لبهایش تکان خورد و اینگونه نماز خواند و به ارباب باوفایش رسید.

دوست و همراه شهید اسداللهی در پایان گفت: من و همه رفقا می خواهیم با حمید عهد ببندیم که تا آخرین لحظه زندگیمان و تا آخرین قطره خون گردنمان در این مسیر می ایستیم و از ولی جامعه تبعیت می کنیم و هدف تو که پس زدن موانع ظهور و سربازی کردن تا برپایی حکومت حق بود را دنبال می کنیم و تا زمانی که نفس می زنیم مسیر را خالی نخواهیم کرد تا انشالله اقا حمید هم کنار اربابش ما را یاد کند و کمکمان کند تغییر نکنیم و ثابت قدم باشیم.

نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده